شرح و تفسير : پسر شوم زبير!

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
پیام امام امیرالمومنین(ع) جلد 15
گفتار حكيمانه 453گفتار حكيمانه 454
شرح و تفسير
پسر شوم زبير!

مطابق آنچه در تاريخ طبرى آمده اين گفتار پرمعنا را امام(عليه السلام) زمانى فرمود كه در جنگ جمل دو لشكر در مقابل هم قرار گرفتند. على(عليه السلام) بر اسب سوار شد و زبير را صدا زد و او در مقابل امام(عليه السلام) ايستاد. حضرت فرمود: چه چيز تو را به اين جا آورده؟ گفت: تو سبب شدى زيرا من براى تو اهليت خلافت قائل نيستم و تو اَولى از مانمى باشى. على(عليه السلام)فرمود: آيا من بعد از عثمان شايسته خلافت نيستم؟ ما تو را از طائفه بنى عبد المطلب (از طائفه خودمان) مى دانستيم تا اين كه فرزند بد تو به وجود آمد و بين ما و تو جدايى افكند.[1]
سپس امام(عليه السلام) سخنانى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)درباره خودش و زبير نقل كرد و زبير از خواب غفلت بيدار شد و از جنگ كناره گيرى كرد. وى بعداً بهوسيله ابن جرموز كشته شد و امام(عليه السلام) از قتل او ناراحت گشت.
ولى بنا بر گفته شيخ مفيد اين سخن را امام(عليه السلام)بعد از قتل زبير بيان فرمود و مانعى ندارد امام(عليه السلام)آن را در دو حالت بيان فرموده باشد.[2]
به هر حال امام(عليه السلام) در اين گفتار پرمعناى خود مى فرمايد: «زبير همواره از ما اهل بيت (و از ياران خاص ما) بود تا آن كه فرزند شومش عبدالله نشو و نمو كرد (و پدر را گمراه ساخت)»; (مَا زَالَ الزُّبَيْرُ رَجُلاً مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ حَتَّى نَشَأَ ابْنُهُ الْمَشْؤُومُ عَبْدُاللّهِ).
نكته
زبير و عبدالله بن زبير

زبير، فرزند عوام و مادرش صفيه، عمه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) بود. در نوجوانى، اسلام را پذيرفت و از افرادى بود كه زود اسلام را پذيرفتند. او مرد شجاعى بود و در جنگ هاى اسلامى شجاعت خود را نشان داد. در جنگ هاى متعدد مهمى ازجمله بدر، احد، خندق و حنين شركت داشت و طرفداران او فضائلى براى او برشمرده اند. او در زمان خليفه دوم جزء شوراى شش نفرى او بود و جالب اين كه در آن شورا به على(عليه السلام)رأى داد و در جريان سقيفه نيز از مدافعان على(عليه السلام)بود ولى مع الأسف زندگى او پايان خوبى نداشت چراكه بعد از خلافت ظاهرى اميرمؤمنان على(عليه السلام) براثر حسادت و جاه طلبى و تحريك معاويه و وسوسه هاى طلحه و همچنين فرزندش عبدالله، بيعت خود را با على(عليه السلام)شكست و در جنگ جمل حاضر شد. اما پيش از آغاز جنگ با نصايح على(عليه السلام) به اشتباه خود پى برد و از جنگ كناره گيرى كرد و مردى به نام ابن جرموز او را در يكى از بيابان هاى اطراف بصره به قتل رسانيد و هنگامى كه اين خبر به على(عليه السلام)رسيد به شدّت ناراحت شد و بر عاقبت سوء او تأسف خورد.[3]
اما فرزندش عبدالله بن زبير از اولين كسانى بود كه بعد از هجرت به مدينه در ميان مسلمانان متولد شد علاقه مندان به او فضايل زيادى براى وى ذكر كرده، شجاعت او را ستوده و او را از خطباى انگشت شمار قريش محسوب داشته اند. او در سال شصت و چهار هجرى بعد از مرگ يزيد، حاكم مصر و حجاز و يمن و خراسان و اكثر شام شد و پايتخت خود را مدينه قرار داد ولى در زمان عبدالملك به دست حجاج بن يوسف ثقفى در حالى كه از مدينه به مكه آمده بود كشته شد و اين، بعد از آن بود كه همه يارانش او را رها كرده بودند و بدنش را مدت ها به دار آويزان كردند و اين در سال 73 هجرى بود.
ابن عبدالبَر در كتاب استيعاب مى نويسد: نامگذارى او بهوسيله پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)بود و حتى گفته اند: پيامبر(صلى الله عليه وآله) پس از تولد براى او دعا كرد.
در عين حال، همين عبدالبَر مى نويسد كه او صفاتى داشت كه با خلافت سازگار نبود. ازجمله بخيل و خسيس و بدخلق و حسود بود. او محمّد بن حنفيه را از مكه و مدينه بيرون فرستاد و عبدالله بن عباس را به طائف تبعيد كرد.[4]
بعضى از مورخان نوشته اند كه او چهل روز جمعه در نماز جمعه نامى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)نبرد و درودى بر آن حضرت نفرستاد. هنگامى كه مردم به او اعتراض كردند گفت: پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)خانواده بدى دارد كه اگر من درود بر آن حضرت بفرستم مردم به خانواده او علاقه مند مى شوند و سبب خوشحالى
آن ها مى گردد.[5]
و اين نشانه نهايت عداوت او با اهل بيت پيغمبر(عليهم السلام) بود.
ابن ابى الحديد در ادامه اين سخن مى نويسد: هنگامى كه عبدالله بن زبير بغض و عداوت خود را درباره بنى هاشم آشكار ساخت و نام رسول الله(صلى الله عليه وآله) را در هيچ خطبه اى، نه در روز جمعه و نه در غير جمعه، نبرد جمعى از نزديكانش او را سرزنش كردند و اين كار را به فال بد گرفتند و او را از عاقبت خطرناك اين كار برحذر داشتند. ابن زبير گفت: والله من آشكارا نمى گويم ولى در پنهان نام آن حضرت را مى برم (و درود مى فرستم) ولى من ديدم بنى هاشم وقتى نام آن حضرت برده مى شود صورت هايشان گلگون مى گردد و گردن ها را مى كشند، كه نشانه خوشحالى آن هاست. به خدا سوگند من تا مى توانم نمى خواهم سرور در قلب آن ها وارد شود. به خدا سوگند تصميم گرفته ام گودالى براى آن ها حفر كنم و آتش در آن بيفكنم و آن ها را در آتش بسوزانم.[6]
ممكن است بعضى چنين تصور كنند كه قتل پدر عبدالله در واقعه جمل سبب عداوت او شد در حالى كه چنين نيست. او قبل از اين واقعه نيز دربرابر خاندان پيامبر(صلى الله عليه وآله) و على(عليه السلام) عداوت مىورزيد و همان طور كه امام(عليه السلام) در گفتار حكيمانه بالا فرموده او يكى از عوامل اصلى انحراف پدرش بود.
حتى از تواريخ استفاده مى شود كه او از آتش بياران اصلى جنگ جمل بود ازجمله در داستان معروف سگ هاى حوئب.[7] روشن مى شود كه عبدالله بن زبير چه نقش شيطنت آميز خطرناكى در برافروختن آتش جنگ داشت. زيرا هنگامى كه عائشه صداى سگ ها را شنيد و سؤال كرد كه آن محل چه نام دارد؟ و به او گفتند: نام آن حوئب است; تصميم بر بازگشت گرفت.
در اين جا عبدالله بن زبير آمد، قسم ياد كرد كه اين جا حوئب نيست و ما مدت هاست از آن جا گذشته ايم و شاهدانى آورد كه گواهى دروغ بدهند كه آن جا حوئب نيست.[8]
حتى از بعضى از روايات استفاده مى شود كه وقتى زبير از جنگ با على(عليه السلام) در ميدان جنگ جمل منصرف شد فرزندش عبدالله به شدّت او را نهى كرد و سرزنش نمود ولى در او اثر نگذاشت.[9]
به هر حال رسوايى هاى عبدالله بن زبير بيش از آن است كه در اين مختصر بگنجد و چه تعبير زيبايى اميرمؤمنان على(عليه السلام) در كلام فوق درباره او كرده است: «ابنه المشئوم; فرزند شوم زبير».
در ضمن، اين گفتار حكيمانه پيام مهمى براى همه پدران دارد كه مراقب باشند گاه پيوند عاطفى آن ها با فرزندشان سبب گمراهى و بدبختى آن ها در دنيا و آخرت مى شود. سخنان گمراه كننده آن ها را بدون تحقيق مى پذيرند و مسير حق را رها مى سازند و در بيراهه هاى زندگى سرگردان و بدبخت مى شوند.
قرآن مجيد نيز در اين زمينه هشدار داده است آن جا كه مى فرمايد: «(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تُلْهِكُمْ أَمْوَالُكُمْ وَلاَ أَوْلاَدُكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللهِ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ); اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اموال و فرزندانتان شما را از ياد خدا غافل نكند! و كسانى كه چنين كنند، زيان كاران اند!».[10]
---------------------------------------------------
[1]. تاريخ طبرى، ج 3، ص 519.
[2]. جمل، ص 389.
[3]. درباره زبير توضيح بيشترى در جلد دوم، صفحه 254 ذيل خطبه 31 داده ايم.
[4]. ابن عبدالبر، استيعاب، شرح حال عبدالله بن زبير; شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد،ج20، ص102 به بعد.
[5]. الكنى و الالقاب، ج 1، ص 293.
[6]. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 20، ص 127 و 128.
[7]. حوئب منطقه اى بود در مسير مدينه به بصره و پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) روزى به عايشه فرموده بود: گويى من يكى از شما را مى بينم كه سگ هاى منطقه حوئب در برابر او پارس مى كنند و بترس اى عايشه از اين كه تو آن زن باشى (زيرا آن مسير، مسير گناه و خطر است).
[8]. ابن قتيبة در الامامة و السياسة، مطابق نقل بهج الصباغة، ج 12، ص 74.
[9]. بهج الصباغة، ج 5، ص 233.
[10]. منافقون، آيه 9.
گفتار حكيمانه 453گفتار حكيمانه 454
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma