شرح و تفسير: اگر رابطه خود را با خدا اصلاح كنى...

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
پیام امام امیرالمومنین(ع) جلد 15
شرح و تفسير: كار نيك كمش، بسيار استگفتار حكيمانه 424
شرح و تفسير
اگر رابطه خود را با خدا اصلاح كنى...

مردم معمولاً خواهان سه چيزند: آراستگى ظاهر، تأمين امر معاش و حسن رابطه با ساير مردم. امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه و نورانى طرق معنوى رسيدن به اين خواسته هاى سه گانه را در سه جمله كوتاه و پرمعنى بيان فرموده است. نخست مى فرمايد: «آن كس كه درون و باطن خويش را اصلاح كند خداوند ظاهرش را اصلاح مى نمايد»; (مَنْ أَصْلَحَ سَرِيرَتَهُ أَصْلَحَ اللّهُ عَلاَنِيَتَهُ).
البته رابطه وثيق ميان ظاهر و باطن، روح و جسم، و سريره و علانيه ايجاب مى كند كه حسن باطن تأثير در حسن ظاهر بگذارد ولى از اين گفتار امام(عليه السلام)استفاده مى شود كه خداوند نيز در اين امر امداد و كمك مى كند و به يقين با امداد الهى ظاهر چنين انسانى نيز اصلاح خواهد شد.
در دومين جمله مى فرمايد: «هركس براى دين خود كار كند خداوند كار دنيايش را سامان مى بخشد»; (وَمَنْ عَمِلَ لِدِينِهِ كَفَاهُ اللّهُ أَمْرَ دُنْيَاهُ).
عمل به دستورات دينى تنها منحصر به نماز و روزه و عبادات نيست بلكه سعى و تلاش و كوشش براى تحصيل روزى حلال و زندگى آبرومند نيز جزء آن است و به يقين دستورات دينى چنان است كه اگر كسى به آن عمل كند دنياى او نيز آباد مى شود و خداوند متعال براى رسيدن به اين هدف به او كمك خواهد كرد.
قرآن مجيد در سوره طلاق مى فرمايد: «(وَمَنْ يَتَّقِ اللهَ يَجْعَلْ لَّهُ مَخْرَجاً * وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لاَ يَحْتَسِبُ وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللهُ لِكُلِّ شَىْء قَدْراً); و هركس تقواى الهى پيشه كند، خداوند راه نجاتى براى او فراهم مى كند، و او را از جايى كه گمان ندارد روزى مى دهد; و هركس بر خدا توكّل كند، كفايت امرش را مى كند; خداوند فرمان خود را به انجام مى رساند; و خدا براى هرچيزى اندازه اى قرار داده است!».[1]
و اگر مى بينيم كسانى ظاهراً اهل دين اند ولى دنياى آن ها تباه شده است، يا به اين دليل است كه دين را به تمام و كمال نشناخته اند و تنها به بخشى از آن بسنده كرده اند يا نتيجه اعمال سابق خود را درك مى كنند يا درگير آزمونى از آزمون هاى الهى براى ترفيع مقام هستند و يا امور ديگرى از اين قبيل. بنابراين نبايد وجود بعضى از استثنائات، ما را درباره اصل اين قانون دچار شك كند.
در سومين جمله مى فرمايد: «و آن كس كه رابطه ميان خود و خدايش را اصلاح كند خداوند رابطه ميان او و مردم را اصلاح خواهد كرد»; (وَمَنْ أَحْسَنَ فِيَما بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللّهِ أَحْسَنَ اللّهُ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ النَّاسِ).
كسى كه پيوند خود را با خدا محكم سازد به يقين خيانت نمى كند، راستگو و درست كردار است، داراى سخاوت و محبت دربرابر خلق خداست و امر به معروف و نهى از منكر مى كند و به يقين اين اعمال سبب حسن ظن مردم به او و حسن رابطه آنها با وى مى گردد.
قرآن مجيد در سوره مريم مى فرمايد: «(إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدّاً); مسلّماً كسانى كه ايمان آورده وكارهاى شايسته انجام داده اند،خداوند رحمان محبّتى براى آنان در دل ها قرار مى دهد!».[2]
و در دعاى ابراهيم(عليه السلام) براى فرزندانش در سوره ابراهيم(عليه السلام) مى خوانيم: «(فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِّنَ النَّاسِ تَهْوِى إِلَيْهِمْ); دل هاى گروهى از مردم را متوجّه آن ها ساز».[3]
جالب توجه اين كه مرحوم كلينى هنگامى كه اين گفتار حكيمانه را در روضه كافى از امام اميرمؤمنان(عليه السلام)نقل مى كند مقدمه اى به اين صورت مى آورد: «قَالَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ(عليه السلام) كَانَتِ الْفُقَهَاءُ وَالْعُلَمَاءُ إِذَا كَتَبَ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْض كَتَبُوا بِثَلاَثَة لَيسَ مَعَهُنَّ رَابِعَةٌ مَنْ كَانَتْ هِمَّتُهُ آخِرَتَهُ كَفَاهُ اللَّهُ هَمَّهُ مِنَ الدُّنْيا وَ مَنْ أَصْلَح سَرِيرَتَه...; اميرالمؤمنين(عليه السلام) مى فرمايد: دانشمندان و علما (انبيا و اوليا) هنگامى كه مى خواستند نصيحتى براى ديگران بنويسند سه چيز را كه چهارمى نداشت مى نگاشتند: كسى كه در فكر آخرتش باشد خدا مشكل دنيايش را حل خواهد كرد و كسى كه باطنش را اصلاح كند...».[4]
ازاين روايت به خوبى استفاده مى شود كه عمل به اين سه برنامه مهم براى سعادت انسان در دنيا و آخرت كافى است و نياز به چيز ديگرى نمى باشد.
مرحوم علامه شوشترى در شرح نهج البلاغه خود داستان عجيبى كه شاهد بخشى از سخن مولاست در ذيل اين كلام از تاريخ مروج الذهب نقل كرده، مى گويد: در زمان متوكل عباسى شخصى به نام اسحاق بن ابراهيم، والى بغداد بود شبى در خواب ديد كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)به او مى گويد: اين قاتل را آزاد كن. اسحاق بسيار ترسيد و روز بعد فهرست اسامى زندانيان را بررسى كرد و قاتلى در آن نديد. دستور داد مأموران زندان را احضار كردند. سؤال كرد: آيا شخص متهم به قتل در زندان ها وجود دارد؟ يكى از آن ها گفت: آرى ما اسمش را در فهرست زندانيان نوشته ايم. اسحاق مجدداً نگاهى به فهرست اسامى كرد در لابه لاى آن ها نام مردى را ديد كه شهود گواهى به قاتل بودن او داده و خودش نيز اقرار كرده بود. دستور داد احضارش كنيد، به او گفت: اگر راست بگويى من تو را آزاد خواهم كرد. آن مرد داستان خود را چنين نقل كرد: من و جمعى از دوستانم آلوده به انواع مفاسد و محرمات بوديم. در منزلى در شهرى به نام منصور حضور مى يافتيم و هر كارى مى خواستيم انجام مى داديم. روزى پيرزنى كه واسطه فساد در ميان ما بود آمد و زن جوان زيبايى همراه داشت. هنگامى كه آن زن وارد خانه شد فرياد كشيد. من به سراغ او رفتم و او را در اتاقى وارد ساختم و به او آرامش دادم و درباره اين كار او سؤال كردم. گفت: شما را به خدا سوگند مراعات حال مرا بكنيد و از من دست برداريد اين پيرزن مرا فريب داد و به من گفت خزانه اى دارد كه در آن جعبه زيبايى است كه هيچ كس مثل آن را نديده و مرا تشويق كرد كه آن را ببينم. من به سخن او اطمينان پيدا كردم و با او به اين جا آمدم كه ناگهان خود را در ميان شما ديدم. جد من رسول خدا(صلى الله عليه وآله) است و مادرم فاطمه زهرا(عليها السلام)و از دودمان حسن بن على(عليهما السلام)هستم احترام آن ها را درباره من رعايت كنيد. من به او تضمين دادم كه هر طور باشد او را خلاص خواهم كرد. به سراغ دوستانم رفتم و وضع آن زن را براى آن ها بازگو كردم ولى گويا مايه تشويق آن ها براى تجاوز به آن زن شدم و به من گفتند: تو خواسته خود را از آن زن برآورده كردى مى خواهى ما را از او باز دارى؟ برخاستند و به سراغ آن زن رفتند و من هم به حمايت از او برخاستم. در ميان ما درگيرى شد تا اين كه مرا مجروح ساختند. من به آن فردى كه از همه بيشتر درمورد آن زن اصرار داشت و تصميم بر هتك او گرفته بود حمله كردم و او را كشتم و پيوسته از آن زن دفاع مى كردم تا اين كه او را رهايى بخشيدم و از خانه بيرون بردم. آن زن براى من دعا كرد و گفت: خداوند تو را از شر دشمنان محفوظ دارد همان گونه كه تو مرا محفوظ داشتى و خداوند حامى تو باشد همان گونه كه تو حامى من شدى. در اين هنگام همسايگان صداى فرياد را از خانه ما شنيدند و به سوى ما آمدند، كارد را در دست من ديدند در حالى كه مقتول در خون خود دست و پا مى زد. به همين صورت مرا نزد مأمورين حكومت آوردند. اسحاق گفت: فهميدم كه تو در حفظ آن زن كوشيده اى. تو را به خدا و رسول خدا(صلى الله عليه وآله)بخشيدم. آن مرد نيز گفت: قسم به حق كسى كه مرا به او بخشيده اى هرگز به هيچ گناهى بازگشت نمى كنم و تا پايان عمر به جاهاى آلوده نخواهم رفت. در اين جا بود كه اسحاق خوابى را كه ديده بود براى او بازگو كرد و گفت: خداوند خدمت تو را بى پاداش نگذاشت. سپس مال فراوانى را به او عرضه كرد اما او چيزى از آن را نپذيرفت.[5]
-------------------------------------------------
[1]. طلاق، آيات 2 و 3.
[2]. مريم، آيه 96.
[3]. ابراهيم، آيه 37 .
[4]. كافى، ج 8، ص 307، ح 477. 
[5]. مروج الذهب، ج 4، ص 12 مطابق نقل مرحوم علامه شوشترى در شرح نهج البلاغه خود (بهج الصباغه)، ج 14، ص 535.
شرح و تفسير: كار نيك كمش، بسيار استگفتار حكيمانه 424
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma