شرح و تفسير: سه ويژگى دنيا

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
پیام امام امیرالمومنین(ع) جلد 15
شرح و تفسير: دو راهى مصائبشرح و تفسير : براى چه كسى باقى مى گذارى؟
شرح و تفسير
سه ويژگى دنيا

امام(عليه السلام) در اين بيان كوتاه و حكيمانه پنج صفت براى دنيا بيان فرموده است.
در سه وصف اول مى فرمايد: «دنيا مى فريبد و زيان مى رساند و مى گذرد»; (فِي صِفَةِ الدُّنْيَا: تَغُرُّ وَتَضُرُّ وَ تَمُرُّ).
فريبندگى دنيا از طريق ظواهر پرزرق و برق آن است; اموال و ثروت ها، كاخ ها و زينت ها، مقام ها و قدرت ها; همه از مظاهر فريبنده دنياست كه گروه زيادى را به سوى خود جلب كرده و مى كند.
و زيان رساندن دنيا از طريق ناكامى ها، درد و رنج ها، شكست ها و مصيبت هاست. هنوز انسان دوران جوانى را طى نكرده برف پيرى بر سر و روى او مى نشيند و هنوز از قدرتش استفاده نكرده ديگران آن را از چنگ او درمى آورند. هنوز از سلامتى اش بهره مند نشده امواج بيمارى و درد و رنج او را احاطه مى كند اساساً فريبندگى دنيا گويا مقدمه اى براى زيان رساندن آن است; انسان را غرق نعمت مى كند ناگهان از او بازمى ستاند و گرفتار امواج غم و اندوه مى كند.
و گذرا بودن دنيا چيزى نيست كه بر كسى مخفى باشد. تاريخ، بهترين شاهد و گواه آن است و حوادثى كه با چشم خود در طول عمر ديده ايم گواه ديگرى است.
فرعون ها و نمرودها و شدادها همه رفتند سلاطين بزرگ و قدرتمند و جهان گشا همگى در زير خاك پنهان شدند. تنها كاخ هاى ويران شده آن ها باقى مانده است.
در عمر خود نيز كسان بسيارى را ديده ايم كه يك روز در اوج قدرت بودند و روز ديگر در نهايت ذلت.
بعضى از شارحان «تمُرُّ» را از ماده «مرارة» به معناى تلخى دانسته و گفته اند: مفهوم كلام اين است كه دنيا مى فريبد و ضرر مى زند و تلخ مى شود.[1]
آنگاه امام(عليه السلام) به چهارمين وصف دنيا پرداخته كه حقارت آن را در پيشگاه خداوند روشن مى سازد، مى فرمايد: «خداوند به (بخشيدن) آن به عنوان پاداش براى دوستانش، رضايت نداده و (گرفتن) آن را به عنوان كيفر دشمنانش نپذيرفته است»; (إِنَّ اللّهَ تَعَالَى لَمْ يَرْضَهَا ثَوَاباً لاَِوْلِيَائِهِ، وَ لاَ عِقَاباً لاَِعْدَائِهِ).
اين تعبيرِ بسيار جالبى است. درست مثل اين كه كسى بگويد: فلان مبلغ ناچيز به قدرى بى اهميت است كه نمى تواند بخشيدن آن سبب تشويق دوستان و نبخشيدنش سبب مجازات دشمنان گردد و اين نهايت حقارت دنيا را نشان مى دهد.
قرآن مجيد در سوره زخرف مى فرمايد: «(وَلَوْلاَ أَنْ يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَّجَعَلْنَا لِمَنْ يَكْفُرُ بِالرَّحْمَنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفاً مِّنْ فَضَّة وَمَعَارِجَ عَلَيْهَا يَظْهَرُونَ * وَلِبُيُوتِهِمْ أَبْوَاباً وَسُرُراً عَلَيْهَا يَتَّكِئُونَ * وَزُخْرُفاً وَإِنْ كُلُّ ذَلِكَ لَمَّا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَالاْخِرَةُ عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُتَّقِينَ); اگر (تمكّن كفّار از مواهب مادى) سبب نمى شد كه همه مردم، امت واحد (گمراهى) شوند، ما براى كسانى كه به (خداوند) رحمان، كافر مى شدند خانه هايى قرار مى داديم با سقف هايى از نقره و نردبان هايى كه از آن بالا روند و براى اطاق هاى آن ها درهايى (پر زرق و برق) و تخت هايى (زيبا) قرار مى داديم كه بر آن تكيه كنند، و هرگونه زيورى را در اختيار آن ها مى گذاشتيم، ولى اين ها همه، متاع زندگى دنياست، و سراى آخرت نزد پروردگارت براى پرهيزكاران است».[2]
البته خداوند اقوام متعددى را به عذاب هاى دنيوى گرفتار كرده است كه در قرآن مجيد نمونه هاى فراوانى از آن ديده مى شود ولى اين به آن معنا نيست كه فقط عذاب هاى دنيا و سلب نعمت ها جزاى كافران باشد; جزاى اصلى آن ها در قيامت است. همان گونه كه قرآن مى فرمايد: «(وَلَنُذِيقَنَّهُمْ مِّنَ الْعَذَابِ الاَْدْنَى دُونَ الْعَذَابِ الاَْكْبَرِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ); به آنان از عذاب نزديك (عذاب اين دنيا) پيش از عذاب بزرگ (عذاب آخرت) مى چشانيم، شايد بازگردند!».[3]
در پنجمين و آخرين جمله امام(عليه السلام) شرح ناپايدارى دنيا را در لباس مثال گويايى بيان كرده، مى فرمايد: «اهل دنيا همچون كاروانى هستند كه هنوز رحل اقامت نيفكنده اند كه قافله سالار فرياد مى زند ( كوچ كنيد) و آن ها كوچ مى كنند»; (وَإِنَّ أَهْلَ الدُّنْيَا كَرَكْب بَيْنَاهُمْ حَلُّوا إِذْ صَاحَ بِهِمْ سَائِقُهُمْ فَارْتَحَلُوا).
اشاره به اين كه مردم دنيا حتى وضعشان از مسافران عادى نيز بدتر است زيرا مسافران عادى هنگامى كه وارد منزلى شدند مقدارى در آن جا مى مانند و استراحت مى كنند و خود را آماده ادامه راه مى نمايند مگر اين كه قافله سالار بعد از اجازه اقامت احساس كند در آن منزلگاه خطرى است، در اين صورت بلافاصله اعلام مى دارد همه برخيزند و آماده حركت شوند و اهل دنيا درست به چنين قافله و قافله سالارى مى مانند و اين مربوط به شرايط غير عادى است.
نكته
ناپايدارى مواهب اين جهان

درباره بىوفايى و ناپايدارى دنيا تعبيرات مختلفى در روايات اسلامى ديده مى شود كه هر يك از ديگرى گوياتر است از جمله:
گاه دنيا را تشبيه به پلى كرده اند كه بايد از آن عبور كرد و ايستادن و توقف بر آن معنا ندارد. «إِنَّمَا الدُّنْيا قَنْطَرَةٌ فَاعْبُرُوهَا وَلاَ تَعْمُرُوهَا».[4]
در جايى ديگر دنيا به عنوان سراى عبور و نه دار اقامت معرفى شده است همان گونه كه امام اميرمؤمنان(عليه السلام)در حكمت 133 فرموده است: «الدُّنْيا دَارُ مَمَرّلاَ دَارُ مَقَر».
در تعبير زيباى سومى دنيا تشبيه به لباسى شده كه تمام آن از هم شكافته و تنها به نخى بند است كه هر زمان احتمال مى رود آن نخ، پاره شود و لباس فرو افتد همان گونه كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: «هذِهِ الدُّنْيا مِثْلُ ثَوْب شُقَّ مِنْ أَوَّلِهِ إلى آخِرِهِ فَيبْقى مُتَعَلِّقاً بِخَيط فى آخِرِهِ يوشَكُ ذلِكَ الْخَيطُ أنْ ينْقَطِع».[5]
در تعبير چهارمى دنيا تشبيه به سايه ابرها شده كه هرگز پايدار نيست و همچون صحنه هاى دل انگيز خواب است كه به زودى مى گذرد همان گونه
كه در غررالحكم از اميرمؤمنان(عليه السلام)نقل شده است: «إنَّ الدُّنْيا ظِلُّ الْغَمامِ وَحُلُمُ الْمَنامِ».[6]
در پنجمين تعبير، وضعيت انسان در برابر دنيا تشبيه به سوارى شده است كه براى استراحت و خواب نيمروز در سايه درختى در يك روز داغ تابستانى پياده مى شود و بعد از ساعتى استراحت آن را ترك مى گويد و مى رود همان گونه كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)فرمود: «إِنَّمَا مَثَلِى وَ مَثَلُ الدُّنْيا كَمَثَلِ رَاكِب مَرَّ لِلْقَيلُولَةِ فِى ظِلِّ شَجَرَة فِى يوْمِ صَيف ثُمَّ رَاحَ وَ تَرَكَهَا».[7]
پيش از همه اين ها قرآن مجيد با مثال روشنى ناپايدارى و بىوفايى دنيا را ترسيم كرده است: «(وَاضْرِبْ لَهُمْ مَّثَلَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَاء أَنزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الاَْرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِيماً تَذْرُوهُ الرِّيَاحُ وَكَانَ اللهُ عَلَى كُلِّ شَىْء مُّقْتَدِراً).[8]
و عجيب اين است كه با اين همه توصيف و تشبيه باز هم گروه كثيرى غافل اند و همچنان بر اين دنياى ناپايدار تكيه مى كنند و براى به دست آوردن گوشه اى از آن جانفشانى مى نمايند.
-----------------------------------------------
[1]. تمُر فعل لازم است و اگر به باب افعال برود بعضى گفته اند كه معناى متعدى دارد و بعضى از ارباب لغت گفته اند كه آن هم معناى فعل لازم دارد. ولى بودن آن به معناى مرور و عبور با آنچه در ذيل اين گفتار حكيمانه آمده است و با تناسب مقام، مناسب تر است. به علاوه «تضر» معناى مرارت را نيز دارد و نيازى به تكرار نيست.
[2]. زخرف، آيات 33-35.
[3]. سجده، آيه 21.
[4]. بحارالانوار ، ج 14، ص 319، ح 20.
[5]. مجموعه ورّام، ج 1، ص 148.
[6]. غررالحكم، ح 2166.
[7]. بحارالانوار، ج 70، ص 119، ح 111 .
[8]. كهف، آيه 45.
شرح و تفسير: دو راهى مصائبشرح و تفسير : براى چه كسى باقى مى گذارى؟
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma