برداشت واقعى از دعا
يا اَباذَر، يَكفي
مِنَالدُّعاءِ مَعَالبِرِّ ما يَكفي الطَّعامَ مِنَالمِلحِ.
اى اباذر، همانگونه
كه مقدار كمى از نمك براى غذا كافى است، دعا همراه با نيكوكارى كفايت مىكند.
بحارالانوار، ج 77، ص 83
نور هدايتپيامبر صلی الله علیه و آله وسلم در اين بخش از سخنان
گهربارش خطاب به ابوذر غفارى به اين موضوع مهم اشاره كرده كه اگر انسان نيكوكار
باشد با اندكى دعا به مقصودش مىرسد ودعايش مستجاب مىشود.
تعليمات اسلام روى
موضوع عمل تأكيد فراوانى دارد، ولى متأسّفانه برخى مسلمانان از اسلام برداشتى ذهنى
وغير عملى دارند. مثلاً درباره قرآن كه بهارش ماه مبارك رمضان است وتلاوت آن در اين
ماه ثواب فراوانى دارد، فكر مىكنيم موضوعيّت با اين است كه قرآن را بارها تلاوت
كنيم، ولى توجّه به اين نكته نداريم كه قرآن برنامه عملى مسلمانان است، قرآن نسخه
حكيم است ونسخه حكيم را هرچند زياد بخوانيم، بيمارى ما مداوا ودرمان نمىشود، زيرا
عمل لازم است. خواندن هم لازم است، امّا خواندن مقدّمه عمل است. برداشت ما از قرآن
اين است كه الفاظش مقدّس ودر ماه رمضان نازل شده وهر چه بيشتر بخوانيم ثوابش بيشتر
است. در يك كلمه، خود قرائت قرآن موضوعيّت دارد ولى غالبآ نكته اصلى كه قرائت قرآن
راهى به سوى عمل كردن است فراموش مىشود.
اينكه در ماه رمضان قرآن خواندن سفارش
شده، علّتش اين است كه در ماه رمضان به سبب روزه، قلب انسان صاف شده وآماده پذيرش
تلقينات وتبليغات است وقرآن هم بهترين تبليغ است. پس مراد اين است كه در ماه رمضان
قرآن بخوانيم كه هم قلبمان آن را بپذيرد وهم هدايت وتربيت شود.
به ما گفتهاند
كه هرگاه به آيه (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا) رسيديد «لبّيك» بگوييد. يعنى ما
هم مخاطبايم واين يك موضوع تاريخى نيست كه فقط مخاطب آن اصحاب پيامبر صلی الله علیه و آله وسلم
باشند.
يا هنگامى كه در قرآن به موضوع عذاب مىرسيد به خدا پناه بريد. يعنى شامل
شما هم مىشود. هرگاه به آيات بهشت ونعمتهاى آن رسيديد آنها را از خدا بخواهيد،
چنانكه امام على علیه السلام در خطبه همّام مىفرمايد: «وَظَنُّوا أنَّ زَفيرَ جَهَنَّمَ
وَشَهيقَها في اُصولِ آذانِهِم؛ پرهيزگاران كسانىاند كه وقتى قرآن مىخوانند احساس
مىكنند كه صداى زفير وشهيق جهنّم بيخ گوششان است».[1] اين برداشت از قرآن موضوعيّت دارد.
و يا اينكه در مورد دعاى كميل ودعاى ندبه هم بايد به اين
صورت رفتار كرد كه اينها الفاظىاند براى راه درست. «دعا» در اين سخن حضرت چنين
است.
معمولاً برداشت بيشتر ما از دعا اين است كه تو هر چه هستى باش ودعاكن،
خداوند هم همهچيز را دگركون مىكند، در حالى كه دعا رمز خودسازى وتربيت است. كسى
كه دعا مىكند يعنى تقاضايى دارد. بنده اگر خطا كرده باشد چگونه مىتواند از مولا
بهشت بخواهد. دعا يعنى اينكه خودت را بساز وپاك كن. دعا رمز تربيت وخودسازى است، در
حالى كه ما خيال مىكنيم كه تو هر چه هستى باش وهيچ كارى نكن ودعا جانشين همه كارها
مىشود. برداشت بسيارى از ما همين است كه توسّل پيدا كنيد، امّا غافل از اينكه
توسّل يعنى ايجاد نوعى رابطه، رابطه عملى واخلاقى.
با توجّه به اين مقدّمه به
شرح حديث مورد بحث مىپردازيم. حضرت مىفرمايد: اگر انسان نيكوكار باشد، دعا به
مقدار نمك غذا كافى است. يعنى دعا نمك است. كسى نمىتواند به جاى غذا نمك بخورد،
بلكه انسان بايد غذايى را تهيّه كند وبعد نمك مختصرى به آن بيفزايد. اگر زياد نمك
در غذا بريزد نمىتواند آن را مصرف كند، چون نمك زيادى كشنده است. برّ ونيكوكارى هم
غذاى بدن انسان است ودعا نمك آن غذا، در حالى كه در بين مردم غالباً مىخواهد برّ
اخلاقى وعملى را كنار بگذارد وفقط دعا كند.
درباره دعا احاديث بسيارى داريم،
امّا حديثى كه اين تعبير در آن باشد همين حديث است كه پيام تازهاى در زمينه فهم
وبرداشت اسلام از دعا دارد. كسانى كه به دعا حمله مىكنند ومىگويند دعا دعوت به
تنبلى مىكند وباعث تخدير است، اگر اين حديث را كه مىگويد دعا مانند نمك غذاست،
بايد تلاش كرد وبرّ ونيكوكارى داشت، آيا باز اينگونه برداشت از دعا باعث تنبلى
مىشود؟
اصلاح برداشتهاى بىاساس وذهنيّات مردم از اسلام وظيفه روحانيون است،
زيرا ذهنيّات خلافى براى توده مردم در تعلميات اسلامى خصوصآ در مسأله قرآن، شفاعت،
عزادارى امام حسين علیه السلام پيدا شده است. بنابراين بايد اوّل ذهنيّات خودمان را اصلاح
وبعد ذهنيّات ديگران را درست كنيم.
كسى خدمت امام على علیه السلام آمد وعرض كرد كه مگر خدا
وعده نداده است «
(أُدْعُونِى أَسْتَجِبْ لَكُمْ)؛ مرا بخوانيد تا دعاى شما را اجابت
كنم».[3] پس چرا دعاى
من اجابت نمىشود؟
اين مرد خيال كرده كه همه چيز
همان نمك (دعا) است. حضرت على علیه السلام به او فرمود: وعدههاى الهى هيچيك مطلق نيست، بلكه
مشروط است. بهيقين قلب وفكر شما در هشت چيز خيانت كرده (لذا دعايتان مستجاب
نمىشود) :
شما خدا را شناختهايد امّا حقّ او را ادا نكردهايد، به همين دليل
شناخت شما سودى به حالتان نداشته است.
شما به فرستاده او ايمان آورده، آنگاه با
سنّتش به مخالفت برخاستهايد، پس ثمره ايمان شما كجاست؟
كتاب او را خوانده، ولى
به آن عمل نكردهايد. گفتيد: شنيديم واطاعت كرديم، سپس به مخالفت برخاستيد.
شما
مىگوييد از مجازات وكيفر خدا مىترسيد، امّا همواره كارهايى مىكنيد كه شما را به
آن نزديك مىسازد.
مىگوييد به پاداش الهى علاقه داريد، امّا همواره كارى
مىكنيد كه شما را از آن دور مىسازد.
نعمت خدا را مىخوريد وحقّ شكرش را ادا
نمىكنيد.
به شما دستور داده دشمن شيطان باشيد (وشما طرح دوستى با او مىريزيد)،
ادّعاى دشمنى با شيطان داريد، امّا عملاً با او مخالفت نمىكنيد.
شما عيبهاى
مردم را نصبالعين خود ساخته وعيبهاى خود را پشت سر افكندهايد، پس چگونه انتظار
داريد دعايتان به اجابت برسد، در حالى كه خودتان درهاى آن را بستهايد؟ تقوا پيشه
كنيد، اعمالتان را اصلاح وامر به معروف ونهى از منكر كنيد تا دعاى شما به اجابت
برسد.
سلاحى به نام دعاعبداللّه بن سنان مىگويد از امام صادق علیه السلام شنيدم
كه فرمود: «فَأكثِر مِن الدُّعاءِ فإنَّهُ مِفتاحُ كُلِّ رَحمَةٍ وَنَجاحُ كُلِّ
حاجَةٍ وَلا يُنالُ ما عِندَ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ إلّا بالدُّعاءِ وَإنَّهُ لَيسَ
بابٌ يَكثُرُ قَرعُهُ إلّا يُوشَکُ أن يُفتَحَ لِصاحِبِهِ؛ زياد دعا كنيد، زيرا دعا
كليد بخشش خداوند ووسيله رسيدن به هر حاجت است، نعمتها ورحمتهايى نزد پروردگار
است كه جز با دعا نمىتوان به آن رسيد. وبدان هر درى را كه بكوبى عاقبت گشوده خواهد
شد».[3]
فلسفه دعا ونيايشكسانى كه حقيقت وروح دعا وآثار تربيتى
روانى آن را نشناختهاند، ايرادهاى گوناگونى به آن دارند :
گاه مىگويند: دعا
عامل تخدير است، زيرا مردم را به جاى فعّاليّت وكوشش واستفاده از وسايل پيشرفت
وپيروزى، به سراغ دعا مىفرستد وبه آنها مىآموزد كه به جاى تلاش، دعا كنند.
گاه
مىگويند: دعا كردن فضولى در كار خداست، خدا هر چه مصلحت بداند انجام مىدهد. او به
ما محبّت دارد، مصالح ما را بهتر از خود ما مىداند، پس چرا مطابق دلخواه خود از او
چيزى بخواهيم؟
و زمانى مىگويند: آيا دعا منافات با مقام رضا وتسليم در برابر
اراده خداوند ندارد؟
كسانى كه چنين ايرادهايى را مطرح مىكنند از آثار روانى
واجتماعى وتربيتى ومعنوى دعا ونيايش غافلند، زيرا انسان براى تقويت اراده وبرطرف
كردن ناراحتىها به تكيهگاه نياز دارد، دعا چراغ اميد را در انسان روشن
مىسازد.
مردمى كه دعا ونيايش را فراموش كنند، با واكنشهاى نامطلوب روانى
واجتماعى روبهرو خواهند شد.
به تعبير يكى از روانشناسان معروف، «فقدان نيايش
در ميان ملّتى برابر با سقوط آن ملّت است. اجتماعى كه نياز به نيايش را در خود
كشته، معمولاً از فساد وزوال مصون نخواهد بود.
البتّه نبايد اين مطلب را فراموش
كرد كه تنها صبح نيايش كردن وبقيّه روز را همچون يك وحشى بهسر بردن بيهوده است.
بايد نيايش را پيوسته انجام داد ودر همه حال باتوجّه بود تا اثر عميق خود را در
انسان از دست ندهد».[4]
كسانى كه براى دعا اثر تخديرى قائلند معنى دعا
را نفهميدهاند، زيرا معناى دعا اين نيست كه از وسايل وعلل طبيعى دست بكشيم وبه جاى
آن دست به دعا برداريم، بلكه مقصود اين است بعد از آنكه نهايت كوشش خود را در
استفاده از همه وسايل موجود بهكار بستيم، آنجا كه دست ما كوتاه شد وبه بنبست
رسيديم بهسراغ دعا برويم وبا توجّه واتّكاءِ بر خداوند، روح اميد وحركت را در خود
زنده كنيم واز الطاف بىدريغ آن مبدأ بزرگ مدد گيريم. بنابراين، دعا مخصوص به
نارسايىها وبنبستهاست، نه عاملى به جاى عوامل طبيعى.
«نيايش در عين حال كه
آرامش را پديد آورده است، در فعّاليّتهاى مغزى انسان يكنوع شكفتگى وانبساط باطن
وگاهى روح قهرمانى ودلاورى را تحريك مىكند. نيايش خصايل خود را با علامات بسيار
مشخّص ومنحصربهفرد نشان مىدهد كه صفاى نگاه، متانت رفتار، انبساط وشادى درونى،
چهره پر از يقين، استعداد هدايت، واستقبال از حوادث، اينهاست كه از وجود يك گنجينه
پنهان در عمق روح ما حكايت مىكند وتحت اين قدرت حتّى مردم عقبمانده وكماستعداد
مىتوانند نيروى عقلى واخلاقى خود را بهتر بهكار بندند واز آن بيشتر بهره ببرند،
امّا متأسّفانه در دنياى ما كسانى كه نيايش را در چهره حقيقىاش بشناسند بسيار
اندكند».[5]
از آنچه گفتيم پاسخ اين ايراد كه مىگويند دعا بر خلاف
تسليم ورضاست روشن شد، زيرا دعا چنانكه در بالا شرح داده شد، يكنوع كسب قابليّت
براى تحصيل سهم زيادتر از فيض بىپايان پروردگار است.
به عبارت ديگر انسان با
دعا توجّه وشايستگى بيشترى براى درك فيض خداوند پيدا مىكند. بديهى است كوشش براى
تكامل وكسب شايستگى بيشتر عين تسليم در برابر قوانين آفرينش است، نه چيزى برخلاف
آن.
از همه گذشته، دعا نوعى عبادت وخضوع وبندگى است وانسان با دعا توجّه تازهاى
به ذات خداوند پيدا مىكند وچنانكه همه عبادات اثر تربيتى دارد دعا هم داراى چنين
اثرى خواهد بود.
آنان كه مىگويند دعا فضولى در كار خداست وخدا هر چه مصلحت باشد
انجام مىدهد، توجّه ندارند كه مواهب الهى برحسب استعداد ولياقتها تقسيم مىشود،
هرقدر استعداد وشايستگى بيشتر باشد سهم بيشترى از مواهب نصيب انسان مىشود.
ازاينرو امام صادق علیه السلام مىفرمايد: «اِنَّ عِندَ اللّهِ عَزَّ وَجَّلَ مَنزِلَةً
لاتَنالُ اِلّا بِمَسألَةٍ؛ در نزد خداوند مقاماتى است كه بدون دعا كسى به آنها
نمىرسد».[6]
يكى از دانشمندان مىگويد: وقتى نيايش مىكنيم، خود را به
قوّه پايانناپذيرى كه تمام كائنات را بههم پيوسته است، متّصل ومربوط
مىسازيم.[7]
همو مىگويد: امروز جديدترين علم، يعنى روانپزشكى همان
چيزهايى را مىآموزد كه پيامبران مىآموختند، زيرا پزشكان روانى دريافتهاند كه دعا
ونماز وداشتن ايمان محكم به دين، نگرانى وتشويش وهيجان وترس را كه موجب بيم بيشتر
از ناراحتىهاى ماست برطرف مىسازد.[8]
مفهوم واقعى دعابا
توجّه به اينكه دعاى مستجاب دعايى است كه به مضمون
(أَمَّنْ يُجِيبُالمُضْطَرَّ
إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُالسُّوءَ)[9] هنگام اضطرار وعقيم ماندن تلاشها انجام
گيرد، روشن مىشود كه مفهوم دعا درخواست فراهم شدن اسباب وعواملى است كه از
دايره قدرت انسان بيرون باشد، آنهم از كسى كه قدرتش بىپايان وهر امرى برايش آسان
است. ولى اين درخواست نبايد فقط بر زبانِ انسان جارى شود، بلكه از همه وجود او
برخيزد وزبان در اين بخش، نماينده وترجمان تمام ذرّات وجود انسان واعضا وجوارح
اوست.
قلب وروح از طريق دعا، پيوند نزديك با خدا پيدا كند ومانند قطرهاى
كه
به اقيانوس بىپايان مىپيوندد، اتّصال معنوى با آن مبدأ بزرگِ
قدرت
يابد.
البتّه يكنوع ديگر از دعا داريم كه حتّى در موارد قدرت
وتوانايى انجام مىگيرد وآن دعايى است كه نشاندهنده عدم استقلال قدرت ما در برابر
قدرت پروردگار است. به عبارت ديگر مفهوم آن توجّه به اين حقيقت است كه اسباب وعوامل
طبيعى هرچه دارند از ناحيه او دارند وبه فرمان او هستند. اگر به
دنبال
دارو مىرويم واز آن شفا مىگيريم بدان روست كه خدا آن اثر را به دارو بخشيده (اين
نوع ديگرى از دعاست كه در احاديث اسلامى نيز به آن اشاره شده).[10]
مختصر
اينكه «دعا» يكنوع خودآگاهى وبيدارى دل وانديشه وپيوند باطنى با مبدأ همه نيكىها
وخوبىهاست. در سخنان حضرت على علیه السلام مىخوانيم كه فرمود: «لا يَقبَلُ اللّهُ عَزَّ
وَجَلَّ دُعاءَ قَلبٍ لاهٍ؛ خداوند دعاى غافلدلان را مستجاب نمىكند».[11]
در حديث ديگر از امام صادق علیه السلام به همين مضمون مىخوانيم: «اِنَّ اللّهَ
عزَّوَجَلَّ لا يَستَجيبُ دُعاءً بِظَهرِ قَلبٍ ساهٍ».[12]
مرا بخوانيد
تا شما را اجابت كنم
«
(وَقالَ رَبُّكُمْ أُدْعُونِى أَسْتَجِبْ لَكُمْ)؛
پروردگارتان گفته است: مرا بخوانيد تا (دعاى) شما را بپذيرم».[13]
در اين
آيه پروردگار متعال آغوش رحمتش را بر توبهكنندگان مىگشايد ومىگويد: پروردگارتان
گفته است كه مرا بخوانيد تا دعايتان را اجابت كنم.
بسيارى از مفسّران دعا
وخواندن را در اينجا بهمعنى معروفش تفسير كردهاند.
جمله
(أَسْتَجِبْ لَكُمْ)
ونيز روايات متعدّدى كه در ذيل اين آيه در مورد دعا وثوابهاى آن آمده اشاره به
همين معنى است.
از اين آيه چند نكته استفاده مىشود :
1. دعاكردن محبوب خدا
وخواست اوست.
2. بعد از دعا وعده اجابت داده، ولى مىدانيم كه اين وعدهاى است
مشروط، نه مطلق؛ دعايى به اجابت مىرسد كه شرايط لازم در دعا ودعاكننده ومطلبى كه
مورد تقاضاست جمع باشد.
3. دعا يكنوع عبادت است، زيرا در ذيل آيه واژه عبادت بر
آن اطلاق شده.
دو ديگر اينكه در مورد كسانى كه از دعا كردن ابا دارند
تهديد شديدى كرده، مىفرمايد: «
(إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِى
سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ)؛ كسانى كه از عبادت من استكبار ورزند بهزودى
با ذلّت وخوارى به دوزخ درمىآيند».[14]
اهمّيّت دعا وشرايط
استجابتروايات متعدّدى كه از پيامبر اعظم صلی الله علیه و آله وسلم وساير پيشوايان نقل شده، اهمّيّت
دعا را كاملاً روشن مىسازد :
در حديثى پيامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: «الدُّعاءُ هُوَ
العِبادَةُ؛ دعا عبادت است».[15]
در حديث ديگرى از امام صادق علیه السلام مىخوانيم
كه يكى از يارانش پرسيد: «ما تَقولُ في رَجُلَينِ دَخَلا المَسجِدَ جَميعاً كانَ
اَحَدُهُما اَكثَرُ صَلاةً وَالآخَرُ دُعاءً فَأيَّهُما اَفضَلُ؟ قالَ: كُلٌّ
حَسَنٌ؛ چه مىفرماييد درباره دو تن كه هر دو وارد مسجد شدند يكى نماز بيشترى بهجا
آورد وديگرى دعاى بيشتر، كداميك از اين دو افضلاند؟ فرمود : هر دو خوبند». باز
پرسيد: «قَد عَلِمتُ وَلـكِن أيَّهُما اَفضَلُ؟؛ مىدانم هر دو خوبند، ولى كداميك
برترند؟» امام فرمود: «اَكثَرُهُما دُعاءً اَما تَسمَعُ قَولَ اللّهِ تَعالى:
(أُدْعُونِى أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِى
سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ)؛ آن كه بيشتر دعا كند برتر است، مگر سخن
خداوند متعال را نشنيدهاى كه مىفرمايد: بخوانيد مرا تا شما را اجابت كنم. آنان كه
از عبادت من استكبار ورزند بهزودى با ذلّت وخوارى به دوزخ درمىآيند».
سپس
فرمود: «هِىَ العِبادَةُ الكُبرى؛ دعا عبادت بزرگ است».[16]
در حديث
ديگرى از امام باقر علیه السلام نقل شده است كه در جواب اين سوال كه كدام برتر است فرمود: «ما
مِن شَىءٍ أفضَلُ عِندَاللّهِ مِن اَن يُسألَ وَيُطلَبَ مِمّا عِندَهُ وَ ما أحَدٌ
اَبغَضُ اِلَى اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ مِمَّن يَستَكبِرُ عَن عِبادَتِهِ وَلا يَسأَلُ
ما عِندَهُ؛ چيزى نزد خدا برتر از اين نيست كه از او تقاضا كنند واز آنچه نزد اوست
بخواهند ونزد خداوند هيچكس مبغوضتر ومنفورتر از كسانى كه از عبادت او تكبّر ورزند
واز مواهب او تقاضا نمىكنند نيست».[17]
در روايتى امام صادق علیه السلام فرمود:
مقاماتى نزد خداوند است كه راه وصول به آنها فقط دعاست. «اِنَّ عِندَاللّهِ عَزَّ
وَجَلَّ مَنزِلَةً لا تَنالُ اِلّا بِمَسألَةٍ وَلَو اَنَّ عَبداً سَدَّ فاهُ وَلَم
يَسألْ لَم يُعطَ شَيئاً فَسَل تُعطَ أنَّهُ لَيسَ مِن بابِ يَقرَعُ إلّا يُوشَکُ
اَن يَفتَحَ لِصاحِبِهِ؛ نزد
خدا مقامى است كه جز با دعا وتقاضا
نمىتوان به آن رسيد واگر بندهاى دهان خود را از دعا فرو بندد وچيزى تقاضا نكند
چيزى به او داده نخواهد شد، پس از خدا بخواه تا به تو عطا شود، چرا كه هر درى را
بكوبيد واصرار كنيد سرانجام گشوده خواهد شد».[18]
در برخى روايات دعاكردن
حتّى از تلاوت قرآن برتر شمرده شده است، چنانكه از پيامبر صلی الله علیه و آله وسلم وامام باقر وامام صادق علیه السلام نقل شده كه فرمودند: «الدُّعاءُ اَفضَلُ مِن قَراءَةِ القُرآنِ».[19]
در تحليلى كوتاه مىتوان به عمق مفاد اين احاديث رسيد، زيرا دعا از يكسو
انسان را به شناخت پروردگار (معرفتاللّه) كه برترين سرمايه هر انسان است دعوت
مىكند.
از سوى ديگر سبب مىشود كه خود را نيازمند او بداند ودر برابرش خضوع كند
واز مركب غرور وكبر كه سرچشمه انواع بدبختىها ومجادله در آياتاللّه است فرود آيد
وبراى خود در برابر ذات پاك او موجوديّتى قائل نشود.
از سوى سوم نعمتها را از
او بداند وبه او عشق ورزد ورابطه عاطفى او از اين طريق با ساحت مقدّسش محكم
شود.
از سوى چهارم، چون خود را نيازمند ومرهون نعمتهاى خدا مىبيند موظّف به
اطاعت فرمانش مىشمرَد.
از سوى پنجم چون مىداند استجابت دعايش بىقيد وشرط
نيست، بلكه خلوص نيّت وصفاى دل وتوبه از گناه وبرآوردن حاجات نيازمندان ودوستان از
شرايط آن است، خودسازى مىكند ودر طريق تربيت خويشتن گام برمىدارد.
از سوى ششم،
دعا به او اعتماد بهنفس مىدهد، از يأس ونوميدى بازمىدارد، به تلاش بيشتر دعوت
مىكند.[20]
آنان كه دعايشان مستجاب نمىشود
طبق روايات اسلامى دعا
مخصوص مواردى است كه تلاش انسان اثرى نبخشد. به تعبير ديگر آنچه انسان در توان دارد
انجام دهد وبقيّه را از خدا بخواهد. بنابراين اگر انسان دعا را جانشين تلاش كند
قطعاً مستجاب نخواهد شد. ازاينرو در حديثى امام صادق علیه السلام فرمود: «اَربَعَةٌ لا
تُستَجابُ لَهُم دَعوَةٌ: رَجُلٌ جالِسٌ في بَيتِهِ يَقولُ اَللّهُمَّ ارزُقني
فَيُقالُ لَهُ اَلَم آمُرکَ بِالطَّلَبِ؟ وَرَجُلٌ كانَت لَهُ اِمرَأةٌ فَدَعا
عَلَيها فَيُقالٌ لَهُ ألَم اَجعَل اَمرَها اِلَيکَ؟ وَرَجُلٌ كانَ لَهُ مالٌ
فَأفسَدَهُ فَيَقولُ اَللّهُمَّ ارزُقني فَيُقالُ لَه اَلَم آمُرکَ بِالإقتِصادِ؟
اَلَم آمُرْکَ بِالإصلاحِ؟ وَرَجُلٌ كانَ لَهُ مالٌ فإدانَهُ بِغَيرِ بَيِّنَةٍ
فَيُقالُ لَه ألَم آمُرکَ بِالشَّهادَةِ؟؛ چهار گروهند كه دعايشان مستجاب نمىشود:
1. كسى كه در خانه خود نشسته ومىگويد خداوندا، مرا روزى ده، به او گفته مىشود آيا
به تو دستور تلاش ندادم؟ 2. وكسى كه همسرى دارد (كه دائماً او را مىآزارَد) واو
دعا مىكند كه از دستش خلاص شود، به او گفته مىشود مگر حقّ طلاق را به تو ندادم؟
3. وكسى كه اموالى داشته وآن را بيهوده تلف كرده مىگويد خداوندا، به من روزى مرحمت
كن، به او گفته مىشود مگر دستور اقتصاد وميانهروى به تو ندادم؟ مگر دستور اصلاح
مال به تو ندادم؟ 4. وكسى كه مالى داشته وبدون شاهد به ديگرى وام داده (امّا
وامگيرنده منكر است)، او دعا مىكند خداوندا، قلبش را نرم كن ووادار به اداى دَين
فرما، به او گفته مىشود مگر به تو دستور ندادم هنگام وامدادن شاهد بگير».[21]
روشن است كه در تمام اين موارد انسان تلاش وتدبير لازم را بهخرج نداده
وگرفتار پيامدهاى آن شده ودر برابر اين تقصير وكوتاهى وترك تلاش، دعاى او مستجاب
نخواهد شد.
واز اينجا يكى از علل عدم استجابت بسيارى از دعاها روشن مىشود، زيرا
گروهى از مردم مىخواهند دست از تلاش بردارند وبه دعا پناه برند، چنين دعاهايى
مستجاب نمىشود؛ اين يك سنّت الهى است.
البتّه عدم استجابت برخى دعاها علل ديگرى
نيز دارد، از جمله اينكه بسيار مىشود كه انسان در تشخيص مصالح ومفاسد خود به
اشتباه مىافتد، گاه با تمام وجود مطلبى را از خدا مىخواهد كه به صلاح او نيست،
حتّى ممكن است خود او بعداً به چنين امرى واقف بشود. اين به اين مىماند كه گاهى
بيمار غذاى رنگينى از پرستار خود مىطلبد كه اگر به خواست او عمل شود بيماريش شدّت
مىگيرد يا حتّى جانش به خطر مىافتد. در چنين موارد خداوند مهربان دعا را مستجاب
نمىكند وبراى آخرت او دخيره مىسازد. به علاوه استحابت دعا شرايطى دارد كه در آيات
وروايات اسلامى آمده است.
دعا در كلام معصومين :
اميرمومنان على علیه السلام
فرمود: «الدُّعاءُ مِفتاحُ الرَّحمَةِ وَمِصباحُ الظُّلمَةِ؛ دعا كليد رحمت وچراغ
تاريكى است».[22]
از امام صادق علیه السلام نقل شده است كه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:
«الدُّعاءُ سِلاحُ المُومِنِ وَعَمُودُ الدِّينِ وَنُورُ السَّماواتِ وَالأرضِ؛ دعا
سلاح مومن وستون دين ونور آسمانها وزمين است».[23]
در حديثى اميرمومنان
على علیه السلام فرمود: «إدفَعوا أمواجَ البَلاءِ بالدُّعاءِ؛ با دعا موجهاى بلا را (از خود)
دفع كنيد».[24]
در روايتى امام صادق علیه السلام فرمود: «مَن تَخَوَّفَ (مِن)
بَلاءٍ يُصيبُهُ فَتَقَدَّمَ فيهِ بِالدُّعاءِ لَم يُرِهِ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ
ذلِکَ البَلاءَ أبَداً؛ هر كه مىترسد بلايى به او برسد، اگر پيش از هر چيز دعا
كند، هرگز خداوند آن بلا را به او نشان نخواهد داد».[25]
و در حديث ديگرى
فرمود: «اِنَّ الدُّعاءَ أنفَذُ مِن السّلاحِ الحَديدِ؛ دعا از سلاح آهنين
بُرندهتر است».[26]
و در حديثى از پيامبر صلی الله علیه و آله وسلم نقل شده است كه فرمود: «لا
يَرُدُّ القَضاءَ اِلّا الدُّعاءُ؛ تنها دعاست كه قضا را رد مىكند».[27]
و در حديث ديگرى فرمود: «ما مِن شَىءٍ أكرَمُ عَلَى اللّهِ تَعالى مِن
الدُّعاءِ؛ چيزى نزد خدا گرامىتر از دعا نيست».[28]
[1] . نهجالبلاغه، خطبه 193.
[2] . سوره غافر، آيه 60.
[3] . كافى، ج 2، ص 470، ح 7.
[4] . الكسيس كارل، انسان موجودى ناشناخته، نيايش.
[5] . همان.
[6] . كافى، ج 2، ص 466، ح 3.
[7] . آيين زندگى، ص 156.
[8] . همان، ص 152.
[9] . سوره نمل، آيه 62.
[10] . رجوع شود به: تفسير نمونه، ذيل آيه 186 سوره بقره.
[11] . كافى، ج 2، ص 342.
[12] . همان.
[13] . سوره غافر، آيه 60.
[14] . سوره غافر، آيه 60.
[15] . مجمعالبيان، ج 8، ص 528.
[16] . همان، ص 529.
[17] . همان.
[18] . كافى، ج 2، ص 338.
[19] . مكارم الاخلاق، ص 389.
[20] . رجوع شود به: تفسير نمونه، ذيل آيه 60 سوره مؤمن.
[21] . اصول كافى، ج 2، ص 511، ح 2.
[22] . مستدرک الوسائل، ج 5، ص 167، ح 5576.
[23] . مكارم الاخلاق، ص 268.
[24] . بحارالانوار، ج 93، ص 301.
[25] . بحارالانوار، ج 93، ص 297، ح 23 .
[26] . فلاح السائل، ص 28.
[27] . مكارم الاخلاق، ص 268.
[28] . همان.