موضوع سؤ ال روز قیامت در آیه «وَ قِفُوْهُمْ اِنَّهُمْ مَسْئُولونَ»

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 

موضوع سؤ ال روز قیامت در آیه «وَ قِفُوْهُمْ اِنَّهُمْ مَسْئُولونَ»

Question از نظر مفسرین، موضوع سوال توسط فرشتگان عذاب روز قیامت در آیه «وَ قِفُوْهُمْ اِنَّهُمْ مَسْئُولونَ» چیست؟
AnswerSmall:

آيه 24 سوره «صافات» درباره ظالمان می فرماید: «[در قيامت به فرشتگان عذاب، خطاب مى شود] آنها را نگهداريد كه بايد مورد بازپرسى قرار گيرند»، در اینکه این سوال چه سوالی و در چه موردی است، در میان مفسرین نظراتی مطرح است؛ ولى در روايات متعدّدى وارد شده است كه منظور، سؤال از ولايت على(ع) است. اين حديث را علماي بزرگي از اهل سنت مانند حافظ ابونعيم اصفهانى، طبرى، گنجى شافعى، سبط بن جوزى، هيثمى و قندوزى نقل كرده‌اند.

AnswerLarge:

در آيه 24 سوره «صافات» درباره ظالمان مى خوانيم: كه در قيامت به فرشتگان عذاب، خطاب مى شود: «وَ قِفُوْهُمْ اِنَّهُمْ مَسْئُولونَ»؛ (آنها را [در كنار دوزخ] نگهداريد كه بايد مورد بازپرسى قرار گيرند). در اينكه آنها از چند چيز سؤال مى شوند؟ در ميان مفسّران گفتگو است. بعضى گفته اند: از بدعت هايى كه گذارده اند و بعضى ديگر گفته اند: از اعمال زشت و خطاهايشان و بعضى افزوده اند از توحيد و لا اِلهَ اِلاّ اللهُ.(1) البته مانعى ندارد كه همه اينها در مفهوم آيه جمع باشد؛ ولى در روايات متعدّدى وارد شده است كه: منظور، سؤال از ولايت على بن ابيطالب(عليه السلام) است.
این روايات در منابع معروف اسلامى آمده است؛ از جمله در شواهد التّنزيل به دو طريق از ابوسعيد خدرى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نقل مى كند كه در تفسير اين آيه فرمود: «عَنْ وَلايَةِ عَلِىَّ بْنِ اَبى طالِب(عليه السلام)»(2)؛ (از ولايت على بن ابيطالب(عليه السلام) سؤال مى كنند). و در حديث ديگرى از سعيد بن جبير از ابن عبّاس نقل مى كند كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: «اِذا كانَ يَوْمُ القيامَةِ اُوقَفُ اَنَا و عَلِىٌّ على الصِّراطِ فَما يَمُرُّ بِنا اَحَدُ اِلاّ سَئَلْناهُ عَنْ وَلايَة عَلِىٍّ، فَمَنْ كانَت مَعَهُ، وَ اِلاّ اَلْقَيْناهُ فى النّارِ! وَ ذلِكَ قُوْلُهُ وَ قِفُوْهُمْ اِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ»(3)؛ (هنگامى كه روز قيامت مى شود من و على(عليه السلام) بر صراط متوقف مى شويم هر كس از كنار ما مى گذرد از ولايت على(عليه السلام) از او سؤال مى كنيم، هر كس داشته باشد از صراط مى گذرد و الاّ او را در آتش مى افكنيم! و اين است معنى آيه «وَ قِفُوْهُمْ اَنَّهُمْ مَسْئُوْلُون»).
حاكم حسكانى در كتاب مذكور، اين حديث را از طرق ديگرى نيز نقل كرده است. ابن حجر نيز در كتاب صواعق اين حديث را از ابو سعيد خدرى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نقل كرده است.(4) از ديگر كسانى كه حديث فوق را نقل كرده اند احمد حنبل (يكى از ائمّه چهارگانه اهل سنّت) در كتاب مسند است. او نيز از ابوسعيد خدرى نقل كرده كه: در روز قيامت از ولايت على بن ابيطالب(عليه السلام) سؤال مى شود.
اربلی شیعه به نقل از عزّالدين حنبلى سنّی در «كشف الغمّه»(5) و آلوسى در تفسير خود(6) و سبط بن جوزى در «تذكره»(7) و خوارزمی در «مناقب»(8) و شيخ سليمان قندوزى در «ينابيع المودّه»(9) و گروهى ديگر كه ذكر نام آنها و كتبشان به طول مى انجامد نيز اين حديث را نقل كرده اند. جالب اينكه در بعضى از اين روايات، علاوه بر ولايت على(عليه السلام)، ولايت اهل بيت(عليهم السلام) نيز آمده است.(10)
اين نكته نيز جالب است كه تمام روايات بالا از منابع معروف و كتب مشهور اهل سنّت و راويان مورد قبول آنها نقل شده است، امّا با اين حال آلوسى هنگامى كه اين روايت را نقل مى كند مى گويد: «رَوى بَعْضُ الاِماميّةِ عَنْ ابْنِ جُبَيْر عَنِ ابْنِ عَبّاسَ يُسْئَلُونَ عَنْ وَلايَةِ عَلِىٍّ»(11)؛ (بعضى از اماميّه از ابن جبير از ابن عباس نقل كرده اند كه: سؤال از ولايت على(عليه السلام) مى شود)، و همچنين اين روايت را (اماميه) از ابوسعيد خدرى نقل كرده اند و با كمال تعجّب ولايت ساير خلفاء را از پيش خود به آن اضافه مى كند!!
اين مفسّر متعصّب فكر مى كند هر حديثى كه درباره فضائل على(عليه السلام) است بايد راويانش به طور حتم از اماميّه و شيعه باشند؛ گويى پيش داورى هاى مذهبيش اجازه نمى دهد باور كند كه در منابع معروف اهل سنّت اين احاديث اين چنين گسترده نقل شده است، و نيز گويى باور نمى كند كه آيندگان كلمات او را مى خوانند و بر او خرده مى گيرند كه راويان اين حديث اماميّه نيستند بلكه غالباً بزرگان اهل سنّت اند.
به هر حال مفهوم اين احاديث و همچنين آيه مزبور اين نيست كه در روز قيامت تنها از ولايت على بن ابيطالب(عليه السلام) سؤال مى شود؛ چرا كه روز قيامت روز سؤال از همه كارها و همه نعمت ها و همه مسئوليت ها است. بلکه منظور اين است يكى از مهمترين امورى كه از آن سؤال مى شود ولايت اين بزرگوار است و بى شك ولايت در اينجا به معنى يك دوستى ساده و معمولى كه هر فرد با ايمان بايد نسبت به ديگران داشته باشد نيست؛ چرا كه اين امر (ولايت)، نه يكى از فروع عادى دين، بلكه در رديف مهمترين اركان اسلام و پايه هاى دين است.
آيا اين موضوع چيزى غير از مقام رهبرى و خلافت الهيّه بعد از پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) مى تواند بوده باشد؟! آرى على بن ابيطالب(عليه السلام) كسى است كه ولايتش از مهمترين اركان اسلام و از مهمترين شرايط ايمان است و در رديف اول امورى است كه در قيامت از آن سؤال مى شود. و چگونه چنين نباشد در حالى كه با تمام عداوتى كه دشمنان در حق او داشتند و فضائلش را كتمام مى كردند [و الآن هم كتمان مى كنند] و دوستانش نيز از ترس شكنجه هاى دشمن فضائلش را مخفى مى كردند با اين حال فضائل و افتخارات او تمام كتب حديث را پر كرده و شخصيّت والايش در آيات قرآن مجيد مى درخشد!
اين سخن را با حديث معروفى از ابن عباس كه در بسيارى از منابع اسلامى نقل شده پايان مى بريم که مى گويد: «ما نَزَلَ الْقُرآنُ «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا» اِلاّ عَلِىٌّ سَيِّدُها وَ شَرِيْفُها وَ اَميرُها، وَ ما اَحَدٌ مِنْ اَصُحابِ رَسُوْلِ اللهِ(صلى الله عليه وآله) اِلاّ قَدْ عاتَبَهُ اللهُ فى الْقُرآنِ، ما خَلا عَلِىّ بْنِ اَبيطالب(عليه السلام) فَاِنَّهُ لَمْ يُعاتِبْهُ بِشَئ وَ ما نَزَلَ فى اَحَد مِنْ كِتابِ اللهِ ما نَزَلَ فى عَلِىٍّ(عليه السلام)... نَزَلَتْ فى عَلِىٍّ(عليه السلام) ثَلاثَ مِأَةُ آيِة!»(12)؛ (در قرآن مجيد خطاب «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا» در هيچ آيه اى نازل نشده مگر اينكه على(عليه السلام) سيد و شريف و امير [و مصداق اتم و اكمل] است؛ احدى از اصحاب رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نبود مگر اينكه خداوند او را در قرآن عتابى كرده، جز على بن ابيطالب(عليه السلام) كه خدا هرگز او را در چيزى عتاب نكرد! ... در كتاب خدا [قرآن مجيد] آنچه درباره على(عليه السلام) نازل شده [از فضائل و مدائح] درباره هيچكس نازل نشده است ... سيصد آيه قرآن مجيد درباره على(عليه السلام) نازل شده است)!
اين حديث [يا بخش اوّل آن] از گروه زياد ديگرى نيز نقل شده است. مانند: حافظ ابونعيم اصفهانى در «حلية الاولياء»، محبّ الدين طبرى در «ذخائر العقبى»، علاّمه گنجى شافعى در «كفاية الطالب»، سبط بن جوزى در «تذكره»، شبلنجى در «نورالابصار»، هيثمى در «صواعق» سيوطى در «تاريخ الخلفاء» و قندوزى در «ينابيع المودّه».(13)،(14)

Peinevesht:

(1). مجمع البيان فى تفسير القرآن، طبرسى، فضل بن حسن، انتشارات ناصر خسرو، تهران، 1372 ش، چاپ سوم، ج ‏8، ص 688.

TarikheEnteshar: « 1395/05/14 »
CommentList
*TextComment
*PaymentSecurityCode http://makarem.ir
CountBazdid : 6943