تبعات و پیامدهای «اشرافیت» از منظر معظم له

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
makarem news

یادداشت روز:

تبعات و پیامدهای «اشرافیت» از منظر معظم له

تاملی در مفهوم اشرافیت / اسلام و نفی اشرافی گری/ خوی اشرافی گری؛ مهترین مانع در تحقق عدالت اسلامی/ تولید فقر عمومی در سایۀ ترویج اشرافی گری/ اشرافیت و تضعیف دین مردم/ اشرافی گری و حقوق های نجومی چگونه بنیان جامعه را به هم می ریزد؟/ اشرافی گری؛ افزایش فاصله حاکمان با مردم/ مسئولان زندگی خود را با سیره امام علی(علیه السلام) تطبیق دهند

اشرافیت یکی از چالش های  زندگی جهان معاصراست؛[1] اين پدیدۀ شوم در عصر و زمان کنونی به شدّت جريان دارد و قوانين هم در درون كشورها و هم در روابط بين الملل، به این امر دامن می زند.[2]

حقیقت این است که رواج اشرافیت در جامعه پیامدهای فراوانی به همراه داشته است [3] به ویژه آنکه جماعت اشرافی، اقوام و بستگان خويش را بر همه چیز مقدّم می شمرند و همه چيز را در اختيار آن ها قرار می دهند.[4] که از این رهگذر فاصلۀ طبقاتی تشدید شده  و ظلم مضاعف به مستضعفان می دارند به نحوی که مشاهده وضع زندگی اقشار آسیب پذیر در کشور جان و روح آدم را غصه‌دار می‌کند.[5]

تاملی در مفهوم «اشرافیت»

برای تبیین مفهوم اشرافیت باید به آیات قران کریم مراجعه کرد؛ به ویژه آنجا که می خوانیم:« أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ...؛[6] آیا مشاهده نکردی جمعی از بنی اسرائیل را...»که «مَلَأ» معمولًا به جمعيتى گفته مى شود كه عقيده واحدى براى خود انتخاب كرده اند و اجتماع و شكوه ظاهرى آنها چشم ها را پر مى كند؛ زيرا مادّه اصلى اين لغت به معناى «پر كردن» است، و در قرآن مجيد اين تعبير بيشتر در مورد جمعيت هاى خودخواه و خودكامه اى كه ظاهرى آراسته، و باطنى آلوده دارند، و صحنه هاى مختلف اجتماع را با وجود خود پر مى كنند، اطلاق شده است.[7]

هم چنین به معناى دار و دسته و اطرافيان و مشاوران مى آيدكه نبض جوامع در دست هيئت هاى حاكمه و دارو دسته آنها است، و آنان هستند كه امت ها را فاسد مى كنند، بنابراين هر برنامه اصلاحى و انقلابى، اول بايد آنها را هدف گيرى كند.[8]

هم چنین در سوره «ص»، «ملأ» اشاره به اشراف و سرشناسان «قريش» است كه به سراغ «ابوطالب» رفتند و بعد از بيرون آمدن از آن مجلس، به يكديگر و يا به پيروان خود مى گفتند: دست از بتها برنداريد، و معبودهايتان را محكم بچسبيد.[9]

از سوی دیگر«مَلَاء» اشراف از خود راضى هستند كه همه جا مستضعفان را به مسخره مى گيرند، آنها را موجوداتى پست و در خور تحقير مى پندارند؛ چرا كه زر و زور ندارند، نه تنها آنها را مسخره مى كنند، كه افكارشان هر قدر بلند باشد و مكتبشان هر اندازه ريشه دار و اعمالشان هر چند كاملًا حساب شده به پندار آنها در خور تحقيرند، و به همين دليل، پند و اندرز، هشدار و اعلام خطر در آنها اثر نمى كند، تنها تازيانه هاى عذاب دردناك الهى بايد بر پشت آنها نواخته شود.[10]

لذا معادل فارسى «مَلَأْ» أشراف و اطرافيان يك پادشاه است، زيرا مَلَأْ به معناى پُر مى باشد و اشراف واطرافيان پادشاه هم هر چند غالباً افرادى تهى هستند، ولى ظاهر آنها چشم پركن است![11] افراد سرشناس و اشراف پر زرق و برقی كه چشمها را پر مى كنند و در صحنه هاى مهم جامعه حضور دارند.[12]

بر این اساس حكومت اشراف (آريستوكراسى) ،  حكومتى است كه در آن گروهى از اشراف بر جامعه حكومت مى كنند.[13]

در برابر پدیدۀ شوم اشرافیت،  مفهوم زهد خود نمایی می کند که به معنای ساده زیستی و اجتناب از زندگی اشرافی و تجملی است؛ زهد به این معنی است که انسان هیچگاه خود را اسیر تجملات دنیا نکند.[14]

در این زمینه پیامبر اکرم(ص) به امام علی(ع) می‌فرمایند، همانا خداوند تو را زینتی داده که بهتر از این زینت هیچ کس در عالم ندارد و این زینت نیز زهد در دنیا و ساده زیستی تو است.[15]

 هم چنین امام صادق(ع) فرمودند، همه خوشبختی‌ها در اتاقی گذاشته شده است و درب آن قفل است و کلید آن نیز زهد در دنیا و ساده زیستن است؛ اگر می‌خواهیم در دنیا خوشبخت شویم و آرامش داشته باشیم نباید اسیر زندگانی زرق و برق دارد نشویم.[16]

اسلام و نفی اشرافی گری

تاريخ بشر در گذشته و حال شاهد و ناظر انواع تبعيض ها در ميان اقوام و ملل در وضع قوانين و احكام عرفى بوده است؛ گروهى به جهت رنگ پوست و گروه ديگرى به موجب طبقه اجتماعى خاص خود، احكام متفاوتى با ديگران داشتند و در واقع خون سفيدپوستان رنگين تر از رنگين پوستان بوده و طبقه اشراف از نظر قوانين، امتيازات ويژه اى بر ديگران داشتند.لیکناسلام آمد و با شعار معروف مساوات نژادها و رنگها و قوميتها خط بطلان بر امتيازات [17]قومى و نژادى و قبيلگى و طبقات اجتماعى كشيد.[18]

گفتنی است هنگامى كه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله دعوت خود را در مكّه آغاز كرد اتّفاقاً قدرت سياسى واقتصادى شهر بيشتر در اختيار دودمان بنى اميّه بود.[19]سران اين تيره از راه تجارت و رباخوارى، مال هاى فراوانى اندوخته بودند و علاوه بر آن با نگاهبانى خانه كعبه و پذيرايى زائران، براى خويش نوعى اشرافیت دينى نيز به دست آورده بودند.[20]،[21]

در واقع قريش در سايه همين رياست و اشرافیت دينى، قوانينى را از سوى خود وضع [22]مى كردند و ديگر قبايل عرب نيز به آن تن مى دادند.[23]

ولى با ظهور اسلام حشمت ظاهرى قريش در هر دو جبهه اشرافيّت مادّى و رياست دينى مورد تهديد جدّى قرار گرفت.[24]نخستين دعوت پيامبر اسلام به يكتاپرستى و رویکردهای آن حضرت در زمينه عدالت اجتماعى و مساوات مردم در پيشگاه خدا و سپردن ولايت كعبه به پرهيزگاران ، منافع و موقعيّت اجتماعى اشراف قريش به ويژه رؤساى بنى اميّه چون ابوسفيان و ابوجهل را به خطر انداخت.[25]

از سوى ديگر نفوذ روزافزون پيامبر صلى الله عليه و آله در ميان قشر ضعيف يا متوسّط جامعه كه تا پاى جان در راه ايمان خود ايستادگى مى كردند، قريش را متوجّه اين خطر ساخت كه اشرافیت دینی آنان نيز به موازات اشرافیت اقتصادى آنها در برابر قوانين اسلام مورد تهديد قرار گرفته است.[26]

اين بود كه به يك باره بغض و كينه هاى ديرينه آنان تركيد، به خصوص اين كه منافع نامشروع و موقعيّت اجتماعى خويش را در معرض نابودى مى ديدند. لذا با تمام قدرت به مبارزه با اين آيين تازه برخاستند ولى هيچ يك از اين تلاش ها نتيجه اى نبخشيد وسرانجام با تسليم شدن مكّه، حشمت قريش به يكباره فرو ريخت.[27]

در واقع قريش به ویژه ابوسفيان و دودمانش ، با پذيرش اين شكست، هم رياست و اشرافیت دينى خويش را از دست دادند و هم موقعيّت اجتماعى و قدرت اقتصادى خود را.[28]

در این زمینه دكتر حسن ابراهيم حسن، نويسند معروف مصرى، در كتاب خود از پروفسور نيكلسون نقل مى كند كه «...بنی امیه از جمله اشراف بت پرست بودند كه با پيامبر و ياران او به سختى مبارزه مى كردند و پيامبر با آن ها جنگ كرد تا اساس اشرافيت بت پرستى را از ميان برداشت و دين اسلام را رواج داد.[29]

البته پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) اشرافیت در قالب سقیفه برگشت که آن هم تنها در قريش خلاصه مى شد؛ چون اين قريش بود كه در زمان جاهليّت از اشرافيّت دينى و مالى برخوردار بود، به گونه اى كه ساير اقوام تنها زيربار فرمانى مى رفتند كه قريش آن را وضع كند، و اين قريش بود كه سرنوشت حجاز را در آن زمان در دست داشت. بنابراين، پس از پيامبر صلى الله عليه و آله نيز اين قريش بود كه زمام امور مسلمانان را در قالب پدیدۀ شوم سقیفه به دست گرفت و بر همگان حكمرانى کرد.[30]

جمع بندى حوادث نيم قرن اوّل اسلام نشان مى دهد آنچه در «سقيفه» اتّفاق افتاد احیاء اشرافیتی بود كه زنجيروار باب مسائل و مشكلات ديگر را بر جهان اسلام گشود.[31]

خوی اشرافی گری؛ مهترین مانع در تحقق عدالت اسلامی

بی شک امتياز طلبی ناروای برخی مسئولان و ثروتمندان از بيت المال مسلمين و تقدم رابطه بر ضابطه مهمترین مانع در تحقق عدالت اسلامی به شمار می رود.[32]

در تفسير مجمع البيان نیز می خوانیم: در عصر جاهلیت اشراف  يهود ، هر گاه ضعيفان جامعه كارى انجام مى دادند، احكام و قوانين تورات را درباره او اجرا مى كردند، ولى هر گاه زورمندان و اشراف مرتكب گناهى مى شدند آنها را مؤاخذه نمى كردند،[33] تأسف آور است که موج اشرافیت در عصر و زمان فعلی نیز به چشم می آیدو قوانین تنها در مورد ضعفا اجرا مى شود، و صاحبان قدرت و سرمایه غالباً مستثنى هستند، که این مسأله خود نشانه وجود جوامع جاهلى است!.[34]

در این زمینه مرحوم «كلينى» در روایتی  از «ابى مخنف» چنين نقل مى كند: گروهى از شيعيان خدمت امير مؤمنان علی عليه السّلام رسيدند، عرض كردند چه مانعى دارد كه اموال بيت المال را بيرون آورى، و در ميان رؤسا و اشراف تقسيم كنى، و آنها را بر ما برترى بخشى (و سهم ما را به آنها دهى) تا پايه هاى حكومتت محكم شود سپس به برنامه تقسيم بالسّويه و عدالت در رعيت باز گردى؟! امام عليه السّلام (از اين پيشنهاد ناراحت شد و) اين خطبه را ايراد فرمود و با صراحت گفت: براى رسيدن به يك هدف مقدّس نبايد از وسيله نامقدّس و گناه آلود استفاده كرد، كه اين كار با منطق اسلام سازگار نيست فرمود: «آيا به من پيشنهاد مى كنيد كه براى پيروزى خود، از جور و ستم در حق كسانى كه بر آنها حكومت مى كنم، استمداد جويم؟!»[35]،[36]

مگر هدف حكومت، اجراى عدالت نيست؟ چگونه شما پيشنهاد مى كنيد كه با ظلم و ستم، پايه هاى حكومت را محكم كنم؟! اين تناقضى است آشكار، و پيشنهادى است بر خلاف رضاى پروردگار! سپس افزود: «به خدا سوگند! من گرد چنين كارى نمى گردم مادامى كه شب و روز پشت سر هم در آيند، و ستارگان آسمان در پى هم طلوع و غروب دارند!»[37]،[38]

گر چه بيان اين سخنان براى گروهى ظاهر بين و كوتاه نظر و آنها كه حقيقت را در پاى مصلحت قربانى مى كنند ناخوشايند بود ولى حاکی از مقابلۀ سنّت پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و تعليمات قرآن مجيد و آموزه های اهل بیت(ع) با اشرافیت است .[39]

تولید فقر عمومی در سایۀ ترویج اشرافی گری

بدیهی است يكى از پیامدهای اشرافی گری و بهره مندى طبقه خاص از اموال عمومى در جامعه ، تولید  فقر بسيارى از مردم است ؛ اين امتيازات بى دليل سبب مى شود كه گروهى پيوسته ثروتمندتر شوند و گروه ديگرى بر خاك مذلّت و فقر بنشينند.[40]

در گذشته طبقه اى به نام اشراف و اطرافيان شاهان و كسانى كه القاب آنها به «سلطنه» و «دوله» ختم مى شد، اين امتيازات را در انحصار خود داشتند.اكنون نيز سرمايه داران بزرگى كه شركت ها، كارتل ها، بانك هاى عظيم و كارخانجات مهم را در اختيار دارند، از اين امتيازات بهره مندند.[41]

آمارهاى وحشتناكى كه اخيراً در رسانه ها  در سطح جهان منتشر شده است نشان می دهد اسباب واقعى فقر عمومی، خوی اشرافی گری در قالب  انحصارطلبى ها و امتيازهاى بى دليل و انواع رانت خوارى هاست.[42]

بی تردید اشرافی گری سبب مى شود كه ثروتهاى جامعه، به جاى آن که در مسير عمران و آبادى و منافع توده هاى اجتماع به كار رود  در مسير زندگى اشرافى و تجمّل پرستى و هوسهاى بى دليل عدّه محدودى، به كار گرفته شود،[43] اینگونه است که در حديثى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله آمده است: «هفت گروه را من و همه پيامبران كه دعاى آنها در پيشگاه خدا مقبول است، لعن و نفرين كرده ايم يك گروه از آنها كسانى هستند كه بيت المال اسلامى را اختصاص به خود مى دهند».[44]

البته نباید فراموش کرد هنگامى كه اشرافیت در جامعه افزایش یابد فاصله طبقاتى نیز طبیعتاً زياد مى گردد، يعنى روز به روز بر ثروت ثروتمندان و فقر نيازمندان افزوده مى شود، و اين فاصله به جايى مى رسد كه نتيجه آن ناهنجاريها و شورشهاى اجتماعى مى شود.[45]

اشرافیت و تضعیف دین مردم

زندگی‌های اشرافی و رواج سرمایه داری، باعث ناتوانی مسلمانان و فراموشی دین می‌شود.[46]لذا در حكومت دينى برای مقابله با آسیب مهم ، توصيه به قناعت و زندگى ساده مسئولان و كمك هاى بدون عوض به قشرهاى ضعيف شده است،[47] زیرا از این رهگذر نظام اسلامى دچار اختلال و امر جامعه دينى به نابسامانى امور زندگى قشر كم درآمد منجر خواهد شد، در اين صورت حكومت اسلامى برخاسته از بصيرت، فقاهت و عدالت باید با خوی اشرافی گری مبارزه کند [48] تا زندگى هاى مرفّه و پرزرق وبرق كه از جمله نتایج فاصله طبقاتى است برچيده خواهد شد.[49]

آری زندگی اشرافی و پر زرق و برق  صاحبان قدرت و ثروت در عمل پایه های دین مردم را تضعیف می کند و آنها  را آلوده بسیاری از محرمات می کند، و در این بیابان پر فراز و نشیب زندگی، آحاد جامعه را از رسیدن به سرمنزل سعادت باز می دارد.[50]

از سوی دیگر زهد و وارستگى مسئولان سبب مى شود كه محرومان گرفتار عقده حقارت نشوند و زندگى خود را شبيه زندگى پيشوايان احساس كنند و خود را در كنار آنها و آنها را در كنار خود ببينند، و شخصيّت معنوى آنها، نابود نشود و در نتيجه بتوانند به حقوق واقعى خود برسند.[51]

اشرافی گری و حقوق های نجومی چگونه بنیان جامعه را به هم می‌ریزد؟

بی شک اشرافی گری صاحبان قدرت و ثروت و  فاصله طبقاتی مهمترین چیزی است که امنیت یک جامعه را تهدید می‌کند در حالی که خیلی از مردم در مایحتاج زندگی روزانه خود مانده‌اند حقوق‌های نجومی در جمهوری اسلامی تصویب می‌شود که این وضع حقوق‌های نجومی در شرایط فقر عمومی بسیاری از مردم هیچ توجیهی ندارد.[52]

در این بین  حرص و طمع برخی مسئولان ، بلايى بزرگ است. زیرا بدبختى هايى كه دامان بسيارى را مى گيرد علّتش نيازهاى زندگى نيست، بلكه حرص و طمع است. [53]

لذا حقوق های نجومی برخی مسئولان ،بیانگر حرص و طمع اینگونه افراد است كه در نهایت آنها را  بدبخت خواهد کرد؛ از این رو  هر چه بيشتر طمع ورزی آنان  ادامه يابد رسوايى هاي آنان در مسائل مالى، رشوه، فساد و اختلاس در فضای عمومی جامعه بیشتر خواهد بود ؛ به راستی  اختلاس ها و دزدى هايى كه صورت مى گيرد و آمار شگفت انگيزى كه در رسانه ها  مى نويسند به گونه اى است كه اگر آن مسئول اشرافی خودش و فرزندان و نوه و نتيجه هايش هم از آن استفاده كنند تمام نمى شود.[54]

بر این اساس شاهدیم متأسفانه امروز به نام هدیه چه حق هایی که باطل و چه باطل هایی که حق نمی شود در ظاهر هدیه اما در باطن رشوه است، وقتی دنیا در نظر انسان کوچک شود منحرف نخواهد شد و این در صورتی پدید می آید که خدا در نظر انسان بزرگ باشد.[55]

حال آنکه باید بدانیم اگر تقوای الهی باشد مسائل امروز کشور به وجود نمی آمد، [56]لذا  مملکت را با شعار نمی‌شود اداره کرد، کشور ما بیشترین حرف را از امام علی(ع) می‌زند اما آیا در عرصه عمل هم همین‌طور است، چقدر نحوه اداره کشور ما به مشی و روش حکومتی امام علی نزدیک است؟[57]به راستی در مملکتی که افرادی توانایی پرداخت اجاره ندارند و آواره می‌شوند، برخی دیگر حقوق‌های بالای صد میلیون می‌گیرند و موضوع حقوق‌های سرسام‌آور مطرح است؛ آیا شیعیان علی(ع) هستیم.[58]

 حقیقت آن است که  اشرافیت برخی مسئولان و حقوق‌های نجومی وجدان جامعه  را جریحه‌دار کرده و  مردم منتظرند تا ببیند نتیجه فعالیت های نهادهای امنیتی،  نظارتی و قضایی  چه شده است.[59].

اشرافی‌گری؛ افزایش فاصله‌ حاکمان با مردم

لازم به ذکر است وجود روحیۀ اشرافی گری در میان برخی از مسئولان موجب ایجاد اختلافهاى ساختگى و بى دليل میان مدیران و مسئولان و دیگر اقشار جامعه شده است. لذا این پدیدۀ شوم به  ایجاد فاصلۀ طبقاتی و تعمیق فاصله میان مردم و  مسئولان  دامن زده است، حال آنکه باید مبارزه با  اشرافی گری و تعميم عدالت اجتماعى مورد توجه قرار گیرد.[60]

اینگونه است که حضرت على عليه السلام فرماندار بصره را به خاطر شركت جستن در يك مهمانى اشرافى كه هرگز چشم گرسنه اى به آن سفره نمى افتد، به شدّت ملامت كرده و به او فرمان مى دهد كه به جاى آميختن با اشراف ، در كنار مردم باشد.[61] بدین نحو که آن حضرت به مخاطب خود كه عثمان بن حنيف ؛ فرماندار بصره است خبر مى دهد كه گزارش شركت او در ميهمانى يكى از اشراف بصره به او رسيده است. در ضيافتى كه فقط ثروتمندان حضور داشتند و سفره اى پرنعمت و رنگارنگ بوده است، حضرت او را به جهت شركت در چنين ضيافتى سرزنش مى فرمايد.[62]

هم چنین امام (ع) به اين نكته مهم اشاره مى كند كه ساده زيستى من از آن رو[63]نيست كه امكان برخوردارى از مواهب مادى دنيا را ندارم، بلكه به آن دليل است كه وظيفه خطير رهبرى مردم را بر عهده دارم و اين موقعيت ايجاب مى كند كه در سختى ها و تلخى هاى زندگى با ضعيف ترين مردم شريك باشم؛ شبانگاه سير نخوابم در حالى كه در گوشه و كنار كشور اسلام گرسنه اى سر به بالين بگذارد.[64]

بی شک اين نامه از نامه هاى بسيار مهم نهج البلاغه است كه درس هاى فراوانى به همه پويندگان راه حق و مخصوصاً زمامداران و مسئولان مى دهد.[65]

به راستی تأسف آور است ثروتمندانى كه سالها عادت كرده اند حساب خود را به كلى از طبقات پائين جدا كنند، نه در شادى با آنها شريك باشند، و نه در غم و رنج،[66] لذا جلسات اشراف، هميشه از مجالس تهيدستان جدا بوده است، محله هاى آنها جدا، مراكز تفريح و اجتماع آنها جدا (اگر فقراء مركز تفريحى داشته باشند) آداب و رسومشان كاملا متفاوت، و حتى قبرستانهايشان هم از يكديگر فاصله داشته باشد!.[67] اين جدايى بر خلاف روح بشريت، و روح تمام قوانين آسمانى است.[68]

سخن آخر):مسئولان زندگی خود را با سیره امام علی(ع) تطبیق دهند)

در خاتمه باید گفت وقتی خبر حضور  عثمان بن حنیف فرماندار بصره در  میهمانی اشراف، به امام(ع) رسید، امام(ع) فرمودند، من گمان نمی‌کردم دعوتی را بپذیری که اغنیا بر سر آن سفره حاضر باشند ولی فقرا محروم باشند.[69]

هم چنین امام (ع)بیان کردند، شما باید به زندگی من نگاه کنید و لباس و غذا و زندگی و ساده زیستی من را نگاه کنید و به هیچ وجه نباید در زندگی تشریفاتی بیفتید.[70]

بی شک تعبیر امام(ع) مبنی بر اینکه «آیا من امیرالمؤمنین باشم، ولی در ناراحتی‌ها ی مردم شریک نباشم؟»، پیام بزرگی برای دولتمردان است که آیا درست است که بعضی از مسئولان در رفاه هستند ولی این همه مردم محروم وجود داشته باشد؟[71]

تأسف آور است  امروزه اشرافیت برخی مدیران و صاحبان ثروت، تبعات بسیاری در جامعه ایجاد کرده است به نحوی که  فاصله بین مردم دارا و ندار بسیار زیاد شده است؛ افرادی در خانه‌های بالای یازده هزار متر زندگی می‌کنند، ولی مردمی هم هستند که در خانه ۳۰ متری زندگی می‌کنند؛ فاصله طبقاتی امنیت ما را تحت الشعاع قرار می‌دهد.[72]

افرادی در کشور ما ۱۰ تا ۱۵ شغل دارند؛ ولی جوانان ما به خاطر ۳۰۰ هزار تومن مجبور می‌شوند به یک سری از مشاغل تن دهند.[73]

اصولاً جامعه اى كه گروهى از آن (كه طبعا اقليتى خواهند بود) مرفه ترين زندگى را داشته باشند، و در ناز و نعمت ، اسراف و تبذير غوطه ور باشند، در حالى كه گروه ديگرى كه اكثريت را تشكيل مى دهند از ابتدايى ترين و ساده ترين وسيله زندگى انسانى محروم باشند چنين جامعه اى نه جامعه اى است كه اسلام آن را بپسندد و نه رنگ جامعه انسانى دارد.[74] زیرا  مواهب الهى بى دليل در اختيار يك عده معدود قرار می­گيرد و اكثريت در ميان انواع محروميتها، درد و رنجها، گرسنگى و بيماريها دست و پا می زنند.[75]

با این تفاسیر به وضوح می توان دریافت تا وقتی که ارادۀ جدی در مقابله با خوی اشرافی گری صاحبان قدرت و ثروت وجود نداشته باشد  هرگز جامعه سالم و انسانى نخواهيم داشت.[76]

پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی

دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir

 


[1] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛ مدرسه امام موسی کاظم(ع) ؛26/3/1396.

[2] پيام قرآن ؛ ج 10 ؛ ص74.

[3] تفسير نمونه ؛ ج 9 ؛ ص366.

[4] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 6 ؛ ص585.

[5] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛ مدرسه امام موسی کاظم(ع) ؛26/3/1396.

[6] سوره بقره؛آیۀ246.

[7] لغات در تفسير نمونه ؛ ص550.

[8] همان.

[9] همان.

[10]سورۀ بقره؛ آيه 246( تفسیر نمونه؛ج 2؛ ص 275)؛ سورۀ اعراف؛ آيات 60، 103(تفسیر نمونه؛ج 6؛ ص 267؛ 336)، سورۀ يونس؛ آيه 75(تفسیر نمونه؛ج 8؛ ص 436)، سورۀ هود؛ آيه 38(تفسیر نمونه؛ج 9؛ 116)، سورۀ ص؛ آيه 6(تفسیر نمونه؛ج 19، ص 235)، سورۀ زخرف؛ آيه 46(تفسیر نمونه؛ج 21؛ ص 90).

[11] والاترين بندگان ؛ ص65.

[12] تفسير نمونه ؛ ج 6 ؛ ص280.

[13] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 10 ؛ ص407.

[14] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛ مدرسه امام موسی کاظم(ع) ؛26/3/1396.

[15] همان.

[16] همان.

[17] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 7 ؛ ص103.

[18] همان؛ص 104.

[19] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص101.

[20] ر.ک: سيره ابن هشام؛ ج 1؛ ص 125 به بعد.

[21] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص101.

[22] همان.

[23] همان؛ ص 102.

[24] همان.

[25] همان.

[26] همان؛ص103.

[27] همان.

[28] همان.

[29] «تاريخ سياسى اسلام؛ ج 1؛ ص 308» ، (مناظرات تاريخى امام رضا عليه السلام با پيروان مذاهب و مكاتب ديگر ؛ ص9).

[30] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص117.

[31] همان.

[32] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 8 ؛ ص416.

[33] پيام قرآن ؛ ج 10 ؛ ص74.

[34] همان.

[35] «أتأمرونّي أن أطلب النّصر بالجور فيمن ولّيت عليه».

[36] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 5 ؛ ص306.

[37] «و اللّه لا أطور  به ما سمر سمير ، و ما أمّ   نجم في السّماء نجما».

[38] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 5 ؛ ص306.

[39] همان؛ص307.

[40] دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج 2 ؛ ص173.

[41] همان .

[42] همان.

[43] پيدايش مذاهب ؛ ص44.

[44] كنز العمال؛ ج 16؛ ص 90؛ ح 44038.

[45] از تو سوال مى كنند(مجموعه سوالات قرآنى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله) ؛ ص45.

[46] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در جمع اساتید و نخبگان بسیجی حوزه‌های علمیه ؛25/5/1393.

[47] دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج 1 ؛ ص547.

[48] همان ؛ ج 2 ؛ ص159.

[49] همان؛ ج 1، ص 548.

[50] متن پیام حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی به کنگره سیره اهل بیت(ع) ؛23/6/1396.

[51] پيدايش مذاهب ؛ ص45.

[52] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛ مدرسه امام موسی کاظم(ع) ؛26/3/1396.

[53] انوار هدايت، مجموعه مباحث اخلاقى ؛ ص282.

[54] همان.

[55]  بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛ مدرسه امام موسی کاظم(ع) ؛7/4/1395.

[56]  همان.

[57] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛ مدرسه امام موسی کاظم(ع) ؛26/3/1396.

[58]  بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛ مدرسه امام موسی کاظم(ع) ؛7/4/1395.

[59]  بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛درس خارج فقه؛ مسجد اعظم قم؛22/10/1395.

[60] تفسير نمونه ؛ ج 3 ؛ ص365.

[61] پيدايش مذاهب ؛ ص45.

[62] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج 10، ص 176.

[63] همان ؛ ص175.

[64] همان؛ص 177.

[65] همان ؛ ص175.

[66] تفسير نمونه ؛ ج 5 ؛ ص257.

[67] همان؛ ج 12؛ ص 421.

[68] همان.

[69] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛ مدرسه امام موسی کاظم(ع) ؛26/3/1396.

[70] همان.

[71] همان.

[72] همان.

[73] همان.

[74] تفسير نمونه؛ ج 12؛ ص 421.

[75] همان.

[76] همان؛ ص 422.


TarikheEnteshar: « 1396/11/05 »
CommentList
*TextComment
*PaymentSecurityCode http://makarem.ir
CountBazdid : 2745