کتاب امر به معروف و نهی از منکر - جلسه 037 - 99/06/29

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 

کتاب امر به معروف و نهی از منکر - جلسه 037 - 99/06/29

بحث به مسأله ی پنجم از مسائل شرط اول از شروط امر به معروف و نهی از منکر و نهی از منکر رسیده است. قبل از این مسأله به نکته ای در درس گذشته می پردازیم که عبارت است از شبهه ای که پاسخ قاطعی برای آن وجود دارد.

موضوع: تفاوت رأی آمر و مأمور و مسأله ی تجری/ شرطیت علم در امر به معروف و نهی از منکر/ امر به معروف و نهی از منکر

موضوع عام: امر به معروف و نهی از منکر

موضوع خاص: شرطیت علم در امر به معروف و نهی از منکر

موضوع اخص: تفاوت رأی آمر و مأمور و مسأله ی تجری

بحث به مسأله ی پنجم از مسائل شرط اول از شروط امر به معروف و نهی از منکر و نهی از منکر رسیده است.

قبل از این مسأله به نکته ای در درس گذشته می پردازیم که عبارت است از شبهه ای که پاسخ قاطعی برای آن وجود دارد.

گفتیم فردی به دو روایت که در مورد شبهات حکمیه است در شبهات موضوعیه استدلال کرده بود. استدلال او ظاهرا به دلیل عبارت «الا ان تقوم به البینة» بود که در دو روایت آمده بود و ادعا شده است که بینه در شبهات موضوعیه راه دارد و در نتیجه دو روایت مزبور شبهات موضوعیه را نیز شامل می شود.

اشتباه او در این است که بینه، مخصوص به شبهات موضوعیه نیست. بله در محدوده ی کتاب القضاء به معنای دو شاهد عادل است ولی در عرف عام، بینه به معنای دلیل روشن است نه صرف دو شاهد عادل.

شاهد این معنا سوره ی بینه است آنجا خداوند می فرماید: ﴿لَمْ يَكُنِ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ وَ الْمُشْرِكينَ مُنْفَكِّينَ‌ حَتَّى تَأْتِيَهُمُ الْبَيِّنَةُ﴾[1] یعنی مشرکان و کافران گفتند که دست از برنامه های خود بر نمی دارند مگر اینکه بینه ای برایشان آورده شود.

سپس خداوند می فرماید: ﴿رَسُولٌ‌ مِنَ‌ اللَّهِ‌ يَتْلُوا صُحُفاً مُطَهَّرَةً﴾[2] یعنی بینه عبارت است از پیغمبری از سوی خدا که کتاب آسمانی را برای آنها بخواند.

واضح است که بینه در اینجا به معنای دلیل روشن است.

(مسألة 5): لو كان ما تركه واجباً برأيه أو رأي من قلّده، أو ما فعله حراماً كذلك، و كان رأي غيره مخالفاً لرأيه، فالظاهر عدم وجوب الإنكار، إلّا إذا قلنا بحرمة التجرّي أو الفعل المتجرّى به.[3]

موضوع این مسأله در جایی است که بین رأی آمر به معروف و ناهی از منکر و فردی که امر و نهی می شود تفاوت باشد. مثلا آمر به معروف نظر خودش یا مرجع تقلیدش این است که نماز شب واجب است ولی کسی که امر و نهی می شود خودش یا مجتهدش نماز شب را واجب نمی داند. در اینجا امر به معروف و نهی از منکر واجب نیست.

سپس امام قدس سره یک استثناء را مطرح می کند و می فرماید: مگر در جایی که ما تجری یا عملی که به وسیله ی آن تجری شده است را حرام بدانیم.

از آنجا که بحث به تجری رسیده است ابتدا توضیحاتی را در این مورد مطرح می کنیم و بعد به سراغ کلام امام قدس سره می رویم.

ما در مورد تجری بسیار بحث کرده ایم. امام قدس سره، شیخ انصاری، صاحب کفایه، مرحوم آیت الله خوئی در مصباح الفقاهة و سایر بزرگان بحث مفصلی در این مورد مطرح کرده اند.

ما در انوار الاصول در جلد دوم این بحث را در حدود بیست صفحه مطرح کرده ایم و اکنون خلاصه ی آن را در سه موضوع مطرح می کنیم.

اول اینکه فردی چیزی که واقعا حرام نیست را مرتکب شود ولی گمان می کند حرام است. مثلا کسی عصیر ذبیبی را شرب کرده ولی به فتوای خودش یا مرجعش شرب آن حرام است او در اینجا جرأت بر مولی کرده و آن معصیت ظاهری مرتکب می شود. حال من که آن را حرام نمی دانم آیا لازم است او را امر و نهی کنم؟

همین طور است در مورد چیزی که در واقع واجب نیست ولی فرد اعتقاد به وجوب آن دارد و در عین حال، آن را ترک می کند.

دوم اینکه آیا بحث تجری مسأله ای اصولیة است یا کلامیة و یا فقهیة.

بعضی تصور کرده اند تجری مسأله ای کلامی است زیرا در آن صحبت از عقاب است.

بعضی اعتقاد دارند این بحث، اصولی است زیرا ما در مورد عصیر ذبیبی، به دنبال یک اصل کلی هستیم.

سوم این است که این یک بحث فقهی است و آن اینکه آیا این عمل، حرام است یا نه.

حقیقت این است که تجری یک مسأله ی فقهیة است و آن اینکه این نوع جرأت بر مولی آیا شرعا حرام است یا نه.

سوم اینکه کسانی که قائل به حرمت تجری هستند به ادله ی اربعه استناد کرده اند:

دلیل اول: اجماع

نقول: اولا اجماعی در کار نیست و اگر هم اجماعی وجود داشته باشد مدرکی است و حجت نیست زیرا این اجماع بر اساس مدارک دیگر حاصل شده است.

دلیل دوم: دلیل عقل

تجری قبیح است و هر چه قبیح است حرام است زیرا «کل ما حکم به العقل حکم به الشرع»

نقول: هر قبیحی حرام نیست مثلا «اتیان الازواج فی ادبارهنّ» قبیح است ولی در عین حال حرام نمی باشد.

بله اگر قبح در حدی باشد که عقل حکم به حرمت کند ما هم قائل به حرمت می شویم.

دلیل سوم: تمسک به آیات قرآن

﴿إِنَّ الَّذينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشيعَ‌ الْفاحِشَةُ فِي الَّذينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ﴾[4]

در اینجا سخن از کسی است که فقط دوست دارند فاحشه را ترویج کنند و حال آنکه هنوز در مقام عمل اشاعه ی فحشاء نکرده اند.

نقول: حب اشاعه ی فحشاء یک نوع معصیت قلبی محسوب می شود.

توضیح اینکه معصیت گاه قلبی است و گاه بدنی. کسانی که در قلبشان چیزهایی را دوست بدارند در حالی که حرام است آنها مرتکب معصیت قلبی شده اند.

این در حالی است که فردی که تجری می کند فحشائی را اشاعه نداده و حرام واقعی را نیز مرتکب نشده و محبتی هم به انجام این کار ندارد.

دلیل چهارم: تمسک به سنت

در روایات آمده است که نِيَّةُ الْكَافِرِ شَرٌّ مِنْ‌ عَمَلِه‌[5] و امثال این روایات متعدد وارد شده است.

در تجری نیز نیّت حرام وجود دارد.

نقول: این روایت معارض است با روایات بسیاری که می گوید: نیّت معصیت، گناه محسوب نمی شود. در جلد اول وسائل در باب ابواب نیّت روایات مفصلی است مبنی بر اینکه کسی که نیّت گناه می کند گناهی برای او نمی نویسند ولی اگر انجامش دهد یک گناه برایش ثبت می شود ولی در مقابل، کسی که نیّت کار خیری را داشته باشد یک ثواب برای او می نویسند ولی اگر آن را انجام دهد ده حسنه برای او نوشته می شود.

این روایات متعدد است.

در اینجا تفسیری وجود دارد که موجب اشتباه بعضی شده است. گاه شخص متجری به نیّت تجری، تجری می کند یعنی می گوید هرچند مولی نهی کرده است ولی من از عمد مخالفت می کنم. این کار نه تنها تجری است بلکه حتی ممکن است موجب کفر شود. چنین کسی گاه نه تنها بر مولی جرأت می کند بلکه حتی کار مولی را نیز اشتباه و غلط می داند.

ولی گاه می داند که با انجام فلان عمل، معصیت می کند و شرمنده نیز هست و حکم خدا را نیز درست می داند ولی هوای نفس بر او غلبه می کند و در نتیجه با حکم خدا مخالفت می کند.

این دو نوع تجری را که گاه موجب اشتباه شده است نباید با هم یکی دانست.

ان شاء الله در جلسه ی آینده به سراغ کلام امام قدس سره می رویم.

 


Peinevesht:
                               
    
TarikheEnteshar: « 1399/06/29 »
CommentList
*TextComment
*PaymentSecurityCode http://makarem.ir
CountBazdid : 7695