درس اخلاق - جلسه 009 - 96/10/27

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 

درس اخلاق - جلسه 009 - 96/10/27

آخرین واعظ از واعظان هفتگانه، جهان هستی است. به یک معنی همة عالم واعظ محسوب می شود و چیزی در عالم نیست که به ما وعظ و پند و اندرز ندهد.

     بسم الله الرحمن الرحیم

آخرین واعظ از واعظان هفتگانه، جهان هستی است. به یک معنی همة عالم واعظ محسوب می شود و چیزی در عالم نیست که به ما وعظ و پند و اندرز ندهد.

قاعدة لطف

ممکن است کسی بپرسد: چرا خداوند متعال این همه واعظ برای بشر قرار داده؟ آیا این کار بر خداوند لازم بوده است؟

در پاسخ می گوییم: واعظان هفتگانه مقتضای قاعدة لطف است.

توضیح اینکه: از آنجا که خداوند انسان را برای سعادت و بندگی آفریده، باید عوامل و اسبابش را هم فراهم کند. پیامبرانی بفرستد، کتاب های آسمانی نازل کند، دستور به تهذیب اخلاق دهد، و واعظانی را مأمور وعظ بشر کند تا به مقصد نهایی برسد. متکلّمین و دانشمندان عقاید، قاعدة لطف را در چهار جمله به شرح زیر تعریف کرده‌اند:

«اللطف ما يقرب العبد نحو الطاعة، و يبعده عن فعل المعصية، و لا حظّ له فی التکليف، و لا يبلغ حد الالجاء؛[1] آنچه که انسان را به اطاعت خداوند نزدیک، و از معصیت و نافرمانیش دور کند، و جنبة مقدّماتی داشته (و خود تکالیف نباشد) و ما را مجبور بر انجام کاری نکند، قاعدة لطف است».

این لطف بر خداوند متعال مطابق حکمتش لازم است.

برای روشن تر شدن این بحث به یک مثال توجّه بفرمایید:

اگر بخواهید میهمان عزیزی را دعوت کنید، و بدانید بدون دعوت کتبی خواستة شما را اجابت نمی کند، چنانچه قصد جدّی و تصمیم قطعی برای این کار داشته باشید، حتماً بصورت کتبی او را دعوت خواهید کرد. حال اگر بدانید این میهمان عزیز علاوه بر دعوتنامة مکتوب، باید پیک مخصوص هم به سراغ او برود، چنانچه در کارتان مصمّم باشید پیک هم خواهید فرستاد؛ چون خودداری از دعوت کتبی و ارسال پیک مخصوص، نقض غرض محسوب می شود و برخلاف حکمت است. خداوندی که ما را برای اطاعت و سعادت و بندگی و تهذیب اخلاق آفریده، نیز باید مقدّماتش را فراهم کند. آمدن پیامبران و امامان^ و نازل کردن کتاب های آسمانی مستند به قاعدة لطف است.

هنگامی که گفته می شود: «انّما بُعِثتُ لاُتَمِّمَ مَکارِمَ الاخلاقِ<[2] خداوند باید واعظانی قرار دهد که ما را به سوی فضایل اخلاقی سوق داده و از رذایل اخلاقی دور کند. بنابراین، ‌وجود این همه واعظ نباید سبب تعجّب و سؤال شود، که اینها همه به مقتضای قاعده لطف است و لزوم آن در علم کلام به اثبات رسیده است.[3]

واعظ هفتم در کلام معصومین^

این که همة عالم هستی واعظ انسان است در روایات مختلفی منعکس شده، که به سه نمونة آن قناعت می‌کنیم:

1. حضرت علی× در روایتی فرمودند: «اِنَّ فی کُلِّ شَیءٍ مَوعِظَةً وَ عِبرَةً لِذَوی اللُّبِّ وَ الاعتِبارِ؛[4] در هر چیزی برای انسان های عاقل و فهمیده موعظه و عبرت است».

2. در حدیث دیگری از آن حضرت می خوانیم: «لِلکِيِّسِ فی کُلِّ شَیءٍ اِتّعاظٌ؛[5] برای آدم باهوش و فهمیده و با کیاست، در همه چیز موعظه است».

3. طبق نقلی هارون الرشید نامه ای به امام کاظم× نوشت و از آن حضرت درخواست موعظه کرد. علّت این درخواست یا مسایل سیاسی بود، ‌یا این که ظالمان هم گاه وجدانشان بطور موقّت بیدار می شود و طالب حقیقت می شوند.

به هر حال، به امام× عرض کرد: «ما را موعظه کن، موعظه ای مختصر و کوتاه!» امام کاظم× موعظه ای کرد که مختصرتر از آن ممکن نبود و در عین حال مفهوم و مضمون بسیار والا و بلندی داشت. فرمود: «ما مِنْ شَیءٍ تَراهُ عَيْنُکَ اِلاّ وَ فيه مَوعِظَةٌٌ؛[6] هر چیزی که چشمت آن را می‌بیند موعظه است».

حقیقتاً همه چیز موعظه است. آسمان، زمین، قطره های باران، برگ های درختان و دیگر موجودات، همه و همه پند و اندرزند.

چگونه جهان هستی موعظه است؟

برای روشن شدن پاسخ سؤال فوق به چند نمونه توجّه بفرمایید:

1. وعظ کهنسالی

پیرمرد قد خمیده ای را می بینید که به سمت خانه‌اش در حرکت است. مسیر کوتاه خانه را به سختی طی کرده، و چندین بار مجبور به نشستن و استراحت و تجدید قوا می شود. این فرد کهنسال همیشه اینطور نبوده، بلکه روزی جوانی پرنشاط و پرقدرت بوده که مسیر فوق را در مدّت بسیار کوتاهی طی می کرده؛ امّا اکنون گذشت روزگار با او چنین کرده است. آیا دیدن این پیرمرد پند و اندرز نیست؟!

2. پند موی سفید

یکی از نویسندگان محترم روزی مرا دید و گفت: آمده‌ام حلالیّت بطلبم. گفتم: چه چیز باعث شد که به فکر حلالیّت طلبیدن افتادی؟

گفت: «خود را در آینه نگاه می کردم، موی سفیدی در میان موهایم دیدم. همین موی سفید مرا موعظه کرد و گفت: مراقب باش که به سوی مرگ در حرکت هستی!. و لذا به فکر حلالیت گرفتن افتادم!». آری، یک تار موی سفید در سر یا صورت انسان، می تواند مایه پند و اندرز او باشد.

3. اندرز بیماری

بیماران هم موعظه اند؛ هم برای انسان های سالم، و هم برای خودشان.

چندی قبل برای آزمایشات پزشکی به بیمارستان رفته بودم. شخصی را در سی سی یو دیدم که با عجله و شتاب مشغول نوشتن بود! گفتم: چه می کنی؟ گفت: «از مرگ غافل بودم و این بیماری مرا از خواب غفلت بیدار کرد، مشغول نوشتن بدهی ها و وصایای خود هستم!»

بیماری به انسان اندرز می دهد که این دنیا جای ماندن و بقا نیست، و بالاخره باید از آن دل کند. پس به فکر جبران کاستی ها و خطاهایت باش، و زاد و توشه ای برای سفر طولانی و پرفراز و نشیب پیش رو تهیّه کن.

اگر انسان چشم بینا و گوش شنوا داشته باشد در و دیوار عالم موعظه است. کاخ های فرسوده، قبرهای درهم شکستة خاموش، تاریخ گذشتگان همه به ما پند و اندرز می‌دهد.

4. موعظة موزه ها

مردم به موزه ها رفته، و به تماشای آثار موجود در آن پرداخته، و به تاریخ گذشتة خود افتخار می‌کنند. در حالی که موزه‌ها هم موعظه و نصیحت های مهمّی دارند. هنگامی که (به عنوان مثال) شمشیر نادرشاه افشار، یا کلاه خود شاه اسماعیل صفوی، یا نگین زرّین فلان ملکه را در آنجا می بینیم، به ما پند می دهد که صاحبان این اشیاء هر چه داشتند را گذاشتند و رفتند، شما هم باید همین کار را کنید، پس به دنیا دل نبندید.

بنابراین، موزه ها جای عبرت گرفتن و پند گرفتن است، نه افتخار کردن.

اکنون متوجّه می شویم چطور همة عالم هستی موعظه است و چرا امام کاظم× فرمود هر چه می بینی پند و اندرز است.

واعظ هفتم در قرآن

قرآن مجید تعبیرات زیبا و بیدار کننده ای در این زمینه دارد. به دو نمونة آن توجّه بفرمایید:

1. نصیحت پاییز

خداوند متعال در آیه شریفة 21 سورة زمر می فرماید:

{أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَلَكَهُ يَنَابِيعَ فِي الْأَرْضِ ثُمَّ يُخْرِجُ بِهِ زَرْعًا مُخْتَلِفًا أَلْوَانُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَجْعَلُهُ حُطَامًا إِنَّ فِي ذَلِكَ لَذِكْرَى لِأُولِي الْأَلْبَابِ}؛ «آیا ندیدی که خداوند از آسمان آبی فرو فرستاد و آن را بصورت چشمه هایی در زمین وارد کرد، سپس با آن زراعتی را می رویاند که رنگ های مختلف دارد، بعد آن گیاه خشکیده می شود به گونه ای که آن را زرد و بی روح می بینی؛ سپس آن را درهم می شکند و خرد می کند؟! در این مثال تذکّری است برای خردمندان (از ناپایداری دنیا)».

یکی از عنایات پروردگار به موجودات ساکن کرة زمین این است که خاک روی این کره را از دو بخش آفریده است: بخش نفوذ پذیر و نفوذ ناپذیر. خاک قسمت روئین زمین تا عمق خاصّی نفوذپذیر،‌ و خاک های پس از آن نفوذناپذیر می باشد و این سبب می شود باران‌هایی که می بارد جذب زمین شده، و در دل کرة زمین ذخیره گردد و سپس به صورت چشمه ها و قنات ها و چاه ها به تدریج مورد استفادة موجودات قرا گیرد.

حال اگر تمام خاک کرة زمین نفوذناپذیر بود و باران ها و آب های روی خاک ها، جذب نمی شد مشکلات فراوانی برای زندگی ما انسان ها و دیگر موجودات پیدا می شد و چنانچه تمام خاک کرة زمین نفوذپذیر بود،‌ تمام آب ها جذب اعماق زمین می شد و دیگر نه از چشمه ها خبری بود، و نه از قنات ها، و نه از آب های زیرزمینی.

به هر حال،‌ خداوند در آیة فوق سخن از زراعتی به میان آورده که عمرش حدود شش ماه است و پس از آن نابود می شود. این حقیقت هم به ما پند و اندرز می دهد که اگر هفتاد سال یا صد سال و یا صد و بیست سال عمر کنی، بالاخره باید از این جهان کوچ کنی.

به ما موعظه می کند که دنیایی که در آن زندگی می‌کنی دوام و بقایی ندارد و ناپایدار است. بنابراین، از برگ‌های زرد خشکیدة پاییز عبرت بگیر و وابستة به دنیا مشو.

2. مواعظ هفتگانه

نمونة دیگر از آیات قرآن، آیة شریفة 164 سورة بقره است. آیة فوق اشاره به هفت چیز دارد که همه موعظه‌اند؛ می فرماید: {إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِمَا يَنْفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ مَاءٍ فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِيهَا مِنْ كُلِّ دَابَّةٍ وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ}؛ «در آفرینش آسمان ها و زمین،‌ و آمد و شد شب و روز، و کشتی هایی که در دریا به نفع مردم در حرکتند، و آبی که خداوند از آسمان نازل کرده،‌و با آن زمین را پس از مردنش حیات بخشیده، و انواع جنبندگان را در آن گسترده ساخته، و (همچنین) در وزش بادها و ابرهایی که میان زمین و آسمان قرار گرفته‌اند، نشانه هایی است (از ذات پاک خدا و یگانگی او) برای گروهی که عقل خود را به کار می گیرند».

عجایب حیرت انگیز آسمان و ستارگان

درک و دید انسان نسبت به آسمان در طول تاریخ متفاوت بوده است. زمانی بود که وقتی به آسمان می نگریست تصور می کرد آسمان همچون سقفی است که ستاره ها، میخ های نورانی کوبیده شده برای آن هستند و چیزی بیش از این نیست.

هیئت بطلمیوس این تصوّر را باطل اعلام کرد و گفت: کراتی در اطراف کرة زمین هستند همانند بلور، که ستاره‌ها در دل این کرات بلورین نقش بسته اند. با حرکت کرات بلورین ستارگان نیز همراه آنها حرکت می کنند. هیئت بطلمیوس هزار و پانصد سال حاکم بود.

بعد هیئت جدید آمد و اعلام کرد زمین مرکز عالم نیست. جهان هستی به قدری بزرگ است که قابل محاسبه نیست. سپس فاصلة ستاره ها را با سال نوری محاسبه کردند.

توضیح اینکه: نور در هر ثانیه 300 هزار کیلومتر راه را طی می کند. یعنی اگر شب، چراغی در نقطه ای روشن شود و فاصلة آن نقطه تا جایی که ما هستیم سیصد هزار کیلومتر باشد،‌ یک ثانیه طول می کشد تا آن نور به ما برسد. و اگر 600 هزار کیلومتر باشد دو ثانیه، و اگر هیجده میلیون کیلومتر باشد شصت ثانیه طول خواهد کشید. خلاصه این که نور سرعت سیر محدود و معیّنی دارد و فاصلة ستاره ها را با سال نوری حساب می کنند. نور در یک ثانیه می تواند هفت و نیم بار دور زمین بچرخد؛ چون کمربند زمین 40 هزار کیلومتر است. یعنی اگر بشر موفّق شود وسیله ای بسازد که مطابق سرعت نور حرکت کند، می تواند در ظرف یک ثانیه، هفت و نیم بار دور کرة زمین بچرخد.

ستارگانی هستند یک میلیون سال نوری با ما فاصله دارند! ستاره هایی شناسایی شده اند که 100 میلیون سال نوری با ما فاصله دارند! دانشمندان ستاره هایی را با یک میلیارد سال نوری فاصله شناسایی کرده اند! بلکه تا 13 میلیارد سال نوری نیز شناسایی شده است!

کدام آسمان را می بینیم؟

نکته مهمّی که در اینجا باید به آن توجّه کرد این که آنچه اکنون از آسمان می بینیم، برای زمان حال نیست، بلکه مربوط به گذشته است. یعنی اگر فاصله ستاره ای با ما یک میلیون سال نوری است، آنچه اکنون از این ستاره می بینیم مربوط به یک میلیون سال نوری قبل است و وضعیّت فعلی این ستاره یک میلیون سال نوری بعد به بشر می رسد! عجیب است انسان قادر بر دیدن یک ثانیه قبل دور و اطرافش نیست. امّا به آسمان که نگاه می کند تمام آن متعلّق به گذشته است، و امکان ندارد زمان فعلی آسمان را مشاهده کند! شاید ستاره ای که اکنون می بینیم هزاران سال قبل از بین رفته باشد و نورش پس از طی کردن فاصله، اکنون به ما رسیده باشد! عجب آسمان با عظمت و پر رمز و رازی است.

دو درس مهم

اکنون موقعیّت خود را در عالم هستی محاسبه می کنیم. بعضی از دانشمندان گفته‌اند: مَثَل کرة خاکی ما در برابر عالم هستی، مَثَل یک دانة خشخاش در برابر اقیانوس است. حال محاسبه کن مَثَل یک انسان در مقابل جهان هستی چیست؟!

از آنچه که در مورد آسمان و عجایب خیره کننده اش گفته شد دو درس مهمّ عقیدتی و اخلاقی می گیریم:

1. درس عقیدتی: این تشکیلات عظیم و گستردة عالم هستی بی حساب و کتاب نیست. آفریدگار عالم و مدبّر و حکیمی وجود دارد که آن را اداره می کند، و این درس خداشناسی مهمّی است.

2. درس اخلاقی: مهمترین درس اخلاقی که می توان گرفت، درس تواضع و فروتنی است. اگر کرة زمین در برابر عالم هستی همچون دانة خشخاش در برابر یک اقیانوس پهناور است، من چه هستم؟ چقدر کوچکم؟ حقیقتاً اگر انسان به این امور بیندیشد تکبر و خودبرتر بینی از او فاصله می گیرد و تواضع و فروتنی جایگزین آن می شود. این که قرآن مجید و امام علی× و حضرت کاظم× فرمودند: «هر چه که می بینی موعظه است» واقعاً همینطور است. به شرط آن که چشم بینا و گوش شنوا داشته باشیم.

بشر حافی و تفکّر در کلام امام×

اگر در آنچه که می بینیم، یا می شنویم بدرستی بیندیشیم ممکن است مسیر زندگیمان تغییر کند، این مطلب در تاریخ نمونه های فراوانی دارد.[7]

در حالات حضرت موسی بن جعفر‘ نوشته اند که یک جملة آن حضرت انسان گنهکاری که غرق در گناه بود را نجات داد.

شخصی به نام بشر بود که ثروت فروانی داشت و در خانه‌ای وسیع و بزرگ زندگی می کرد، ‌و همانند برخی از ثروتمندان از خدا بی خبر، به عیش و نوش می‌پرداخت و صدای ساز و آواز از خانه اش بلند بود.

روزی امام هفتم× از جلوی خانه اش عبور می کرد. از کنیزش، که برای بیرون گذاشتن زباله ها جلوی در خانه بود، پرسید: صاحب این خانه بنده (برده) است یا آزاد؟ کنیز عرض کرد: آقاجان! این چه سؤالی است که می پرسید؟! مگر می شود با این همه ثروت و دارایی بنده باشد! امام فرمود: درست می گویی، اگر بنده بود از مولایش می ترسید!

وقتی که کنیز به خانه بازگشت، بشر از علّت تأخیرش پرسید. کنیز گفتگوی مذکور را برای مولایش نقل کرد. بشر با شنیدن سخن امام تفکّری کرد و تکانی خورد و با پای برهنه به دنبال امام دوید. خدمت امام رسید و اظهار ندامت و پشیمانی نموده، و بطور جدّی از گذشته‌اش توبه کرد و به مسیر تازه ای گام نهاد و یکی از زهّاد معروف جهان اسلام شد. و چون در لحظة بیداری با پای برهنه خدمت امام× رسید، بشر حافی لقب گرفت. نقل می کنند که از آن به بعد، ‌همواره با پای برهنه راه می رفت.[8]

برخی جملة عجیبی نقل می کنند و آن این که خداوند در قرآن مجید فرموده است: {وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ بِسَاطًا}[9]؛ «و خداوند زمین را برای شما فرش گسترده‌ای قرار داد» و چون تمام کرة زمین بساط خداست باید ادب را رعایت کرده، و روی آن با کفش راه نرویم![10]

به هر حال، یک موعظة امام کاظم× چنین انقلابی در بشر حافی ایجاد کرد.

بنابراین، مشکل در کمبود واعظ نیست، بلکه مشکل در آمادگی ماست. اگر چشم بینا و گوش شنوا داشته باشیم، جهان پر از واعظ است. امیدوارم خداوند به همة ما گوش شنوا و چشم بینا عنایت فرماید.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

 

[1]. کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص 254.

[2]. کنز العمّال، ج 3، ص 16، ح 5217.

[3]. پیام امام، ج 4، ص 61 و 62.

[4]. غرر الحکم، ج 1، ص 222، ح 84.

[5]. میزان الحکمة، ج 9، ص 430، ح 21984.

[6]. بحارالانوار، ج 71، ص 324، ح 14.

[7]. شرح این مطلب را در کتاب «عاقبت بخیران عالم» مطالعه فرمایید.

[8]. منتهی الامال، ج 2، ص 299.

[9]. سورة نوح (71)، آیة 19.

[10]. منتهی الامال، ج 2، ص 299.

Peinevesht:
     
    
TarikheEnteshar: « 1396/10/30 »
CommentList
*TextComment
*PaymentSecurityCode http://makarem.ir
CountBazdid : 4620