بسم الله الرحمن الرحيم
بحث در مورد اهميّت مسايل اخلاقى بود. در اين زمينه رواياتى مورد بحث قرار گرفت، كه از جمله آنها حديث مشهور «اِنَّما بُعِثْتُ لاُِتَمِّمَ مَكارِمَ الاَخلاقِ» بود كه شرح و تفسير آن گذشت.
نكته مهمى كه در اين بحث بايد به آن توجّه كنيم اينكه:
به عقيده ما مسلمانها تمام انسانها به هنگام تولد از مادر، پاك و زلال هستند و جانى بالفطره نداريم. آلودگىهاى خانواده، محيط، دوستان، رسانهها، مدرسه، دانشگاه، كتابها و مجلّات و مانند آن، است كه شفافيت و پاكى فطرى انسان را هدف قرار مىدهد. پيامبران(ع) آمدهاند تا انسانهاى آلوده را تصفيه كرده، و آن آلودگىها را برطرف نموده، و آنها را به فطرت اوّليّه بازگردانند. اگر معتقد باشيم جانى بالفطره هم وجود دارد معنايش اين است كه خداوند انسان را خلق كند، بعد هم او را مجازات نمايد! آيا اين مطلب با عدالت خداوند سازگار است؟ بنابراين، همه انسانها پاك متولد مىشوند.
خداوند متعال در آيه مذكور مثالى زده است، كه يكى از تفسيرهاى آن مىتواند اين باشد كه جانى بالفطره نداريم و همه انسانها فطرتاً پاكند. به اين آيه شريفه توجّه بفرماييد:
(أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَدآ رَّابِيآ وَمِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِى النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِّثْلُهُ كَذَلِکَ يَضْرِبُ اللهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا يَنفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِى الاَْرْضِ كَذَلِکَ يَضْرِبُ اللهُ الاَْمْثَالَ)؛[1] «(خداوند) از آسمان آبى فرو فرستاد؛ و از هر درّه و رودخانهاى به اندازه آنها سيلابى جارى شد؛ سپس سيلاب بر روى خود كفى حمل كرد؛ (همچنين) و از آنچه (در كورهها) براى به دست آوردن زينت آلات يا وسايل ديگر زندگى، آتش بر مىافروزند، كفهايى مانند آن به وجود مىآيد. خداوند براى حق و باطل چنين مثالى مىزند. سرانجام كفها به بيرون پرتاب مىشوند، ولى آنچه به مردم سود مىرساند ]= آب يا فلز خالص[ در زمين مىماند؛ خداوند اين چنين مثال مىزند».
نكاتى در اين مثال زيباى قرآنى وجود دارد[2] كه به دو نمونه آن قناعت مىكنيم:
باران در سرزمينهاى مختلف يكسان نازل مىشود، امّا هر سرزمينى به اندازه ظرفيتش از آن استفاده مىكند.
مطلب مذكور اشاره به اين دارد كه فيض خداوند نامحدود است و انسانها به اندازه ظرفيتشان از فيض الهى بهره مىگيرند. اگر طالب حظّ و بهره بيشترى هستى، ظرف وجوديت را وسيعتر كن، تا بهره بيشترى ببرى. فرض كنيد چشمه خروشانى وجود دارد كه مردم از آب آن استفاده مىكنند. ممكن است يك نفر يك استكان بردارد، ديگرى يك ليوان، سومى يك پارچ، چهارمى يك ظرف بيست ليترى و نفر پنجم يك تانكر چند هزار ليترى. نتيجه اين كه براى استفاده بيشتر، بايد ظرفيتها را وسيعتر كرد.
كف سه ويژگى دارد: نخست اين كه بالا نشين و پرسر و صدا و متكبر است. ديگر اين كه توخالى است. سوّم اينكه فايدهاى براى كسى ندارد. نه گلى مىروياند، نه ميوهاى به بار مىآورد، و نه تشنهاى را سيرآب مىكند.
اين كفها فقط به هنگام سيلاب جولان ندارند، بلكه در كورهها هم به چشم مىخورند و در نهايت بايد دور ريخته شوند و از فلز به دست آمده استفاده كرد. همانگونه كه در سيلابها كفها از بين مىرود و آب باقى مىماند، حق و باطل هم چنين است. باطل زمان محدودى سر و صدا دارد، ولى در نهايت از بين مىرود و حق نمايان و آشكار مىگردد.
آيه شريفه، طبق يكى از احتمالات، اشاره به خلقت انسان دارد. انسانها همچون دانههاى باران به هنگام تولّد صاف و زلال و شفافند و هيچ ناخالصى ندارند. همانگونه كه آب باران، كه در واقع آب مقطّر است، به هنگام نزول از آسمان خالصِ خالص است. امّا پس از تولّد هنگامى كه بر روى زمين خانواده و جامعه و مدرسه و دانشگاه جريان پيدا مىكنند، آلودگىهاى محيطهاى پيرامون انسان به وى منتقل مىشود.
مگر مىشود انسان وارد فضاى مجازى آلوده گردد و آلوده نشود؟! مگر ممكن است جامعهاى آلوده باشد و اعضاى آن از آلودگى در امان بمانند؟ مگر مىشود زمين آلوده باشد و آلودگى آن به آبى كه بر روى آن روان مىشود سرايت نكند؟! آرى انسان بالفطره پاك و زلال است و آلودگىهاى پيرامونش او را كدر مىكند.
پيامبران الهى(ع) آمدهاند تا اين انسانها را در صافى بريزند، و آلودگىهايشان را بزدايند، و آب مقطّر خالص تحويل دهند. بنابراين، كار انبياء تصفيه وجود انسانهاست.
همانگونه كه قبلاً اشاره شد، ما براى پيامبران(ع) ده هدف از آيات قرآن استخراج كردهايم. يكى از اهداف مذكور تزكيه است، كه در لغت به سه معنى است: اصلاح، رشد و نمو، و طهارت و پاكيزگى. بنابراين، «يزكيهم» كه در آيه دوّم سوره جمعه آمده، هم پاكسازى است، هم رشد دادن، و هم اصلاح كردن.
سوال: در مباحث قبل اشاره شد كه اسلام داراى سه بخش است: عقايد و احكام و اخلاق. آيا هر سه، منحصر در اخلاق مىشود؟ به تعبير ديگر، آيا عقايد و احكام نيز به اخلاق بر مىگردد؟
جواب: بله اين دو نيز به اخلاق بر مىگردد؛ يعنى ثمرات اخلاقى دارد. زيرا وقتى عقيده مسلمان اين باشد كه هر سخنى بگويد فرشتگان محافظ آن را شنيده و ثبت و ضبط مىكنند (مَّا يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ)[3] و آن را باور كند، حتماً مراقب سخنانش خواهد بود.
اگر معتقد باشد خداوند همه جا همراه اوست و از هر كس، حتّى خودش و بلكه از رگ قلبش به او نزديكتر است (وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ)؛[4] و باور كند كه همواره در محضر خداست، اثر تربيتى
مهمّى بر او خواهد گذاشت و به سراغ گناه نخواهد رفت.
عربى بيابان گرد خدمت پيامبر اسلام(ص) رسيد و از آن حضرت خواست كه به او قرآن تعليم دهد. حضرت يكى از اصحابش را مأمور اين كار كرد. آن صحابى خوش ذوق و با سليقه، سوره زلزال را به اين تازه مسلمان ياد داد. همين كه به آيه (فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرآ يَرَه * وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّآ يَرَهُ)؛[5] «پس هر كس هموزن ذرّهاى كار خير انجام دهد آن را مىبيند و هر كس هموزن ذرّهاى كار بد كرده آن را (نيز) مىبيند».
رسيد از جايش برخواست و آهنگ رفتن كرد. وقتى علّت را از او پرسيدند، گفت: همين يك آيه مرا كفايت مىكند!
پيامبر اكرم(ص) وقتى اين صحنه را ديد، فرمود: او را به حال خود بگذاريد. او فقيه شد و بازگشت![6]
دليل اين مطلب هم روشن است. زيرا كسى كه باور كند اعمالش، حتّى به اندازه يك «ذره» مورد محاسبه قرار مىگيرد، در همين دنيا به حساب خود مىرسد، قبل از آن كه به حسابش برسند و اين اثر تربيتى و اخلاقى بسيار مهمّى است.
اگر ما هم دو آيه آخر سوره زلزله را باور كنيم گناه نخواهيم كرد، دروغ نخواهيم گفت، مرتكب خيانت و تهمت و غيبت و شايعهپراكنى و سوء ظن و رشوه خوارى و رياكارى و رباخوارى و ديگر رذايل اخلاقى نخواهيم شد و به سمت صداقت و حسن ظن و احترام به آبروى مسلمانان و مؤمنين و استفاده از اموال پاك و مشروع و ديگر فضايل اخلاقى گام بر مىداريم.
خلاصه اين كه: عقايد، كه ركن اوّل دين است، در اخلاق اثر مىگذارد و باعث اصلاح و تهذيب صفات ناشايست انسان مىشود.
احكام هم به نوعى به اخلاق بر مىگردد و در آن اثر مىگذارد. چراكه ثمرات عمل به احكام دينى، ثمرات اخلاقى است. يكى از مهمترين احكام دين، نماز است. كه از آن به عنوان ستون خيمه دين ياد شده است.[7] خداوند متعال در مورد آثار و بركات اين بخش از احكام، مىفرمايد:
(وَأَقِمِ الصَّلاَةَ إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ)؛ «و نماز را برپا دار، كه نماز (انسان را) از زشتىها و اعمال ناپسند باز مىدارد».[8]
منظور از «فحشاء» گناهان زشت آشكار است و اختصاص به گناهان جنسى ندارد. و منظور از «منكرات» گناهان مخفيانه و پنهانى است. نماز هم جلوى گناهان آشكار را مىگيرد و هم مانع گناهان پنهانى مىشود و ترك گناه از مسايل مهمّ اخلاقى است.
سؤال: اشخاصى را مىبينيم كه نماز مىخوانند و آلوده گناهان آشكار و پنهان هم هستند. نماز مىخوانند، امّا رباخوارى هم مىكنند. اهل نماز هستند، ولى به سراغ رشوه هم مىروند. چرا نماز اينها را از گناه بازنداشته است؟
جواب: در حقيقت نماز چنين افرادى نماز نيست. نمازى كه انسان را از گناه باز ندارد و مانع بين او و معصيت نگردد، نماز حقيقى نيست، بلكه شكل ظاهرى وصورت نمازاست.نمازى كه باحضورقلب باشد، هنگامى كه نمازگزار اياك نعبد را مىگويد هواپرستى و دنياپرستى و شيطانپرستى را كنار مىگذارد، و زمانى كه اياك نستعين را بر زبان جارى مىسازد فقط به خدا تكيه مىكند، نه به پول و ثروت و مقام و دوستان و اقوام و فاميل. چنين نمازى مانع فحشاء و منكرات مىشود و نمازگزار را بيمه مىكند.
يكى ديگر از احكام دين روزه است. روزه هم انسان را تربيت كرده، و به سمت تقوا سوق مىدهد (لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ).[9]
بقيّه احكام دين نيز آثار اخلاقى به دنبال دارد.
بنابراين، هر سه شاخه دين به مسائل اخلاقى باز مىگردد. عقيده به خدا و ايمان به معاد بود كه جوانان شجاع و سلحشور ما را عاشق شهادت كرد و توانستند در مقابل دشمن تا دندان مسلح هشت سال مقاومت كنند و در نهايت پيروز شوند. آن جوانان پرشور و خستگىناپذير در سايه همين اعتقادات قوى و عمل به احكام دين، اين چنين متخلّق به اخلاق الهى شده بودند كه جز به رضاى خداوند نمىانديشيدند و جانشان را با افتخار در طبق اخلاص مىگذاشتند و شهادت آرزوى آنها بود.
اينجاست كه اهميّت اخلاق روشن مىشود و مىفهميم كه چرا پيامبر(ص) فرمود: «من فقط و فقط براى تكميل مكارم اخلاق مبعوث شدم». بنابراين، حصر در اين روايت اضافى نيست، بلكه حصر حقيقى است.
خواهران محترم و برادران عزيز! مسائل اخلاقى اهميت فوق العادهاى دارد و هرگز نبايد از آن غفلت كنيم، كه غفلت از آن آثار زيبانبار فراوانى در دنيا و آخرت خواهد داشت.
براى روشنتر شدن اهميّت فوقالعاده مسايل اخلاقى به دو حديث ناب توجّه بفرماييد:
حضرت على(ع) فرمودند: مردى خدمت رسول خدا(ص) رسيد واز آن حضرت پرسيد: «دين و آيين چيست؟» حضرت فرمود: «حسن خلق». سؤال كننده كه گويا قانع نشده بود از سمت ديگر حضرت آمد و همان سؤال را تكرار كرد و پيامبر(ص) نيز همان جواب را فرمود. مرتبه سوّم سؤال كننده از سمت چپ حضرت آمد و سؤالش را تكرار كرد و همان جواب را شنيد. بار چهارم از پشت سر حضرت سوالش را تكرار كرد. حضرت رويش را به سمت او گرداند و فرمود: «اَما تَفْقَهْ؟! اَلدّينُ هُوَ اَنْ لا تَغْضَبْ[10]؛ مگر متوجه نمىشوى چه مىگويم؟ دين آن است
كه خشمگين نشوى». اين بار حضرت دست روى يكى از مصاديق حسن خلق، كه ترك غضب و عصبانيّت است، گذاشت. همان رذيله اخلاقى كه سؤال كننده ظاهراً مبتلى به آن بود.
آرى، اخلاق نيكو و خوش آنقدر مهم است كه مساوى با دين شمرده شده است و فاقد اخلاق، فاقد دين به شمار مىرود.
آتش خشم و غضب ممكن است انسان را به ورطه سقوط بكشاند. هنگام غضب عقل انسان موقّتاً تعطيل مىشود و لذا توصيه شده آن زمان انسان هيچ تصميمى نگيرد.[11]
در حال خشم و غضب ممكن است انسان آلوده به قتل شود، يا سخنان كفرآميزى بگويد، يا به ديگران مخصوصا بزرگترها توهين كند و لذا بايد در آن هنگام، خود را كنترل كنيم تا آتش خشم زندگى ما را نسوزاند.
در حديث ديگرى از حضرت على(ع) مىخوانيم:
«لَوْ كُنّا لا نَرْجُوا جَنَّةً، وَ لا نَخْشى ناراً، وَ لا ثَواباً وَ لا عِقاباً، لَكانَ يَنْبَغى لَنا اَنْ نَطْلُبَ مَكارِمَ الاَخْلاقِ[12] ؛ اگر ما به اميد بهشت نباشيم و از جهنّم وحشتى نداشته باشيم، و ثواب و عقاب را در نظر نگيريم، سزاوار است به دنبال مكارم اخلاق و اخلاق نيك باشيم».
اخلاق نيك نشانه شخصيّت انسان است و بد اخلاقها انسانهاى بىشخصيتى هستند. طبق روايت فوق، اخلاق شايسته ارزش ذاتى دارد. يعنى بدون در نظر گرفتن ثواب و عقاب و بهشت و جهنم، صفات نيك اخلاقى اصالت دارد و مطلوب است و لذا بايد از خداوند متعال براى رسيدن به مكارم اخلاق طلب توفيق كرده، و در اين مسير تلاش و كوشش كنيم.
گاه كه فرصت داريم قلم و كاغذى برداريم و رذايل اخلاقى خود را يادداشت كنيم، سپس به علاج و درمان آنها بپردازيم. اگر در اين كار جدّى باشيم موفّق به اصلاح خود خواهيم شد.
خلاصه اين كه: انسانها به هنگام ولادت، همچون بارانى كه از آسمان نازل مىشود، صاف و زلال و شفّافاند و پس از ورود به اين دنيا آلوده مىشوند. بنابراين، جانى بالفطره نداريم و پيامبران(ع) براى تصفيه انسان از آلودگىهاى جامعه، خانواده، مدرسه، دانشگاه، فضاهاى مجازى و مانند آن آمدهاند.
[1] . سوره رعد (13)، آيه 17.
[2] . شرح نكات مذكور را در تفسير نمونه، كه تا ده نكته شمرده شده، در جلد 10،ص166 به بعد، ذيل آيه 17 سوره رعد مطالعه فرماييد.
[3] . سوره ق (50)، آيه 18.
[4] . سوره ق (50)، آيه 16.
[5] . سوره زلزله (99)، آيه 7 و 8.
[6] . تفسير نمونه، ج 27، ص 231 به بعد، ذيل آيات سوره زلزله.
[7] . بحارالانوار، ج 68، ص 332، ح 10.
[8] . سوره عنكبوت (29)، آيه 45.
[9]. سوره بقره (2)، آيه 183.
[10] . تنبيه الخواطر، ج 1، ص 89 و بحارالانوار، ج 71، ص 393، ح 63 و المحجةالبيضاء، ج 5، ص 89.
[11] . درمان غضب راههاى مختلفى دارد كه شرح آن در اخلاق در قرآن، ج3، ص 393به بعد، آمده است.
[12] . مستدرك الوسايل، ج 11، ص 213، ح 21.
Peinevesht: