ضربت تیغ تکفیر بر فرق ایمان (١٩ رمضان)

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 

ضربت تیغ تکفیر بر فرق ایمان (١٩ رمضان)

تهیه و تحقیق: معاونت پژوهش پایگاه اینترنتی حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem news

Chekideh: شهادت حضرت علی(ع) به دست یکی از خوارج / انشعاب خوارج از سپاه امام علی(ع) در یک نگاه / خوارج و عقیده تکفیر / نتایج عملی باور خوارج به تکفیر / خوارج و استنباط تکفیر از قرآن! / عقیده خوارج درباره امام و حاکم / اقدامات خرابکارانه خوارج / ویژگی های رفتاری خوارج و منش آنها / تعصّب و فریفته شدن به شعارهای جذّاب / تهوّر خوارج / اخلاص خوارج / تمسک خوارج به ظاهر الفاظ / خوارج و جمع صفات متضاد / دیگر ویژگی های خوارج / فرضیه ای برای تحلیل رفتار خوارج / پیش بینی حضرت علی(ع) از سرنوشت خوارج و توصیه آن حضرت به نوع تعامل با آنها / امتداد جریان و خط فکری خوارج در طول تاریخ / مقایسه ای بین تکفیر در اندیشه خوارج و آرای وهابیان / سخن پایانی
Keywords: قرآن,توسل,رمضان,فتنه,تعصّب,جهل,کوفه,خوارج,ابن ملجم,توسّل,نهروان,عمروعاص,محمد بن عبدالوهاب,توحید,معاویه,امام علی(ع),صفین,وهابیّت,تکفیر,ابوموسی اشعری,حکمیّت,سلفی گری,سطحی نگری,امیرالمومنین(ع),عبدالله بن خباب,مارقین,حضرت علی(ع),نوزده رمضان,حرقوص بن زهير,ظاهربینی

ضربت خوردن حضرت علی علیه السلام (١٩ رمضان)

تهیه و تحقیق: معاونت پژوهش پایگاه اینترنتی حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی


شهادت حضرت علی(ع) به دست یکی از خوارج
شیخ مفید می نویسد که جمع بندی منابع تاریخی نشان می دهد، «عبدالرحمن بن ملجم مرادی» در سحرگاه ۱۹ رمضان سال ۴۰ هـ ق، با شمشیر آلوده به زهر، فرق حضرت علی(علیه السلام) را در محراب مسجد کوفه شکافت.(1) ضربه ای که دو روز بعد، به شهادت آن امام منجر شد. ابن سعد در کتاب «الطبقات الکبری» ذکر می کند که عبدالرحمان بن ملجم مرادی با برک بن عبیداللّه تمیمی و عمرو بن بکر تمیمی قرار گذاشتند که امام علی(ع)، معاویه و عمرو بن عاص را به قتل برسانند.(2)

در این میان اما فقط این ابن ملجم بود که توانست به هدف شوم خود دست یابد. برک بن عبدالله در شام به معاویه هجوم برد اما ضربت وی بر پشت معاویه فرود آمد و تنها به مقطوع النسل شدنش انجامید. عمرو بن بکر تمیمی نیز به هدف خود که کشتن عمروعاص در مصر بود نرسید، زیرا بنابر نقل های تاریخی، در آن سحر موعود، عمروعاص به دل درد مبتلا شده بود، شخص دیگری را برای نماز به مسجد فرستاده بود و عمر بن بکر تمیمی به اشتباه آن مرد را از پای درآورد.(3)

ابن ملجم مرادی، یکی از خوارج بود. امام علی(علیه السلام) با آنها بسیار مدارا کرد، اما نهایتا، آن تعداد از خوارج را که با منطق و سخن، قابل هدایت و بازگشت به سپاه کوفه نبودند، در جنگ نهروان کاملا سرکوب کرد و ابن ملجم یکی از 10 نفری بود که از مهلکه نهروان جان سالم به در بردند.(4)

هنگام نگاه به تاریخ و عطف توجه به این نکته که امام علی(علیه السلام) به دست یکی از خوارج به شهادت رسید - و نه مثلا به دست معاویه، که در دشمنی و کینه توزی علیه آن حضرت، در نبردی به عظمت و خون باری صفین، با ایشان جنگیده بود - ممکن است این سؤالات به ذهن آدمی خطور کند که خوارج چرا به این مرحله خطرناک در انحراف خود رسیدند؟ آنها چه کسانی بودند و پیرامون چه ایده ها و اندیشه هایی جمع شدند؟ چه ویژگی هایی داشتند و فعالیت های شان چه تأثیراتی در جامعه آن روز و تاریخ ما بعد آن گذاشت؟ آیا اوصاف و احوالی که خوارج به آن شناخته می شدند، منحصر به آنها ماند، یا به دیگر فرق و اعصار بعدی نیز تسرّی یافت؟ آنچه در پی می آید، تلاشی است برای ارائه پاسخی بسیار مختصر و اجمالی به این سؤالات.

انشعاب خوارج از سپاه امام علی(ع) در یک نگاه
خوارج از درون جنگ صفّين و داستان «حكميّت» آشكار شدند. هنگامى كه لشكر معاويه در جنگ صفّين در آستانه شكست‏ قرار گرفت، عمرو عاص مكّار تدبيرى انديشيد و به شاميان توصيه كرد قرآنها را بر سر نيزه ها بلند كنند و بگويند: «ما تسليم حكم قرآن هستيم هر چه درباره شما و ما بگويد عمل خواهيم كرد». امیرالمؤمنین علی(عليه السّلام) روشنگری کرد و فرمود که آنها هرگز تسليم حكم قرآن نيستند اين فقط مكر و نيرنگ و فريبى است كه مى خواهند با آن، جلوی شكست حتمى خود را بگيرند، ولى گروهى از ساده لوحان به اتفاق جمعى از منافقان كه در لشكر امام(ع) بودند، اين سخن را نپذيرفتند و اصرار در توقف جنگ داشتند و حتى امام(ع) را تهديد به قتل كردند. امام براى جلوگيرى از اختلاف و پراكندگى به حكم اجبار دستور توقف جنگ را صادر فرمود، سپس گفتند بايد دو نفر نماينده از دو لشكر براى پيدا كردن حكم قرآن انتخاب شود. در اين جا اشتباه دیگری از سوى ساده لوحان و با كمك منافقان انجام گرفت كه «ابو موسى اشعرى» ساده لوح را به عنوان نماينده لشكر بر امام تحميل كردند، كه به آن سرانجام تلخ معروف، یعنی فریب خوردن ابوموسی از عمروعاص و شکست حکمیت انجامید. در اینجا بود که در اتفاقی بسیار عجیب، گروهى از همان ساده لوحان در مقابل امام(عليه السّلام) علم مخالفت برداشتند كه چرا امام تسليم حكميّت شده در حالى كه قرآن مى ‏گويد: «إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ»(5)؛ (حاكم و حكم تنها خداست).(6)

این گروه كه حكميّت را نخست پذيرفته بودند و بعد پشيمان شدند، آن را بر خلاف قرآن و كفر پنداشتند و وقاحت و بى ‏شرمى را به جايى رساندند كه به امام(علیه السلام) اصرار كردند كه توبه نمايد و گرنه به نبرد با آن حضرت برمى ‏خيزند! امام علی(ع) كه اختلاف شديد را در داخل لشكر ملاحظه كرد و مشاهده نمود كه منافقان پيوسته اين آتش را دامن مى‏ زنند دستور مراجعت به کوفه را صادر فرمود.

در كوفه دوازده هزار نفر از افراد لجوج و متعصّب، از مردم جدا شدند و به «حروراء» كه قريه ‏اى در دو ميلى کوفه بود، رفتند و به همين دليل اين گروه از خوارج، «حروريّه» ناميده شدند. سرانجام نیز در سرزمين «نهروان» كه در نزديكى حروراء بود آماده جنگ با امیر مومنان(علیه السلام) شدند. ایشان نیز برای خواباندن فتنه خوارج لشکری فراهم آورده عازم نهروان شدند.

هنگامى كه دو لشكر در مقابل هم قرار گرفتند، با مذاكره مكرّر - به منظور ارشاد خوارج - و با خطابه های حساب شده، روشنگر و بيدار كننده امام(علیه السلام)، قشر عظيمى از لشكر مخالف كه فريب خورده بودند، جدا شدند و فرياد «التوبة التوبة يا امير المؤمنين» بلند كردند و از امام تقاضاى عفو و بخشش نمودند و به اين ترتيب هشت هزار نفر از سپاه دوازده هزار نفرى آنان برگشتند. طبق روايتى امام پرچمى در گوشه ‏اى از ميدان برافراشت و به توّابين دستور داد كنار آن پرچم قرار گيرند. بعد از آن كه از هدايت باقي مانده آن گروه لجوج و خشك و نادان مأيوس شد و چاره ‏اى جز جنگ نمى‏ ديد، امّا در عين حال به افراد خویش فرمود: «تا آنها آغاز به جنگ نكنند شما آغاز نكنيد». همان كارى كه در جنگ هاى «جمل» و «صفّين» انجام داد؛ ایشان مى ‏خواست هرگز آغازگر جنگ نباشد. سرانجام «خوارج» حمله را شروع كردند كه با دفاع كوبنده لشكر امام روبه رو شدند و در مدّت كوتاهى تمام چهار هزار نفر - جز نفرات معدودی كه فرار نمودند - كشته شدند و از سپاه امام بيش از چند نفر كشته نشدند و صدق كلام آن حضرت كه قبلا فرموده بود: «از اين مهلكه از آنها ده نفر رهايى نمى ‏يابند و از شما هم ده نفر كشته نمى ‏شوند»، ثابت شد.(7)،(8)

توبه تعدادی از خوارج گردآمده در نهروان، از ترس مرگ بود؛ آنها به محض بازگشت به کوفه، دوباره ندای مخالفت سر دادند و در همراهی با خوارج دیگر شهرها و بستگان کشته شدگان در نهروان، هسته جماعت خارجی بعد از نهروان را پدید آوردند. آنها در سال های 38 تا 40 هـ ق در قالب گروه های کوچک چندصد نفری، به اطراف و اکناف حمله ور می شدند و البته هر بار توسط سپاه گسیل شده از سوی حضرت علی(علیه السلام) سرکوب می گشتند.(9)

پس از آن مقطع تاریخی خاص، گذر زمان و حوادث تاریخ، خوارج را در شهرها و نواحی مختلفی، از ایران و تا یمن و شمال آفریقا پراکنده ساخت. از میان فرقه های مختلف خوارج که از انشعابات متعدد میان آنها حاصل شد، امروزه تنها «اباضیه» به عنوان نزدیک ترین جماعت خوارج به عقاید قاطبه مسلمانان، در نقاطی از عمان، لیبی، زنگبار و الجزایر باقی مانده اند.(10)

ظهور خوارج منشأ تحولات سرنوشت سازی در تاریخ اسلام شد. پیدایش اولین فرقه «معارض دینی» در تاریخ اسلام، به هم خوردن وحدت سپاه امام علی(علیه السلام) و ایجاد دو دستگی در آن به عنوان مقدمه شهادت آن حضرت به دست یکی از آنان و در نتیجه مهیا شدن زمینه برای فرصت طلبی معاویه و تصاحب حکومت توسط او از مهم ترین این تحولات هستند.

خوارج و عقیده تکفیر
خوارج اولیه که بعداز جنگ صفین و ماجرای حکمیت پدید آمدند، درباره موضوعات مختلف، باورهایی داشتند که با تمام فراز و فرودها، بعدها به نوعی در فرقه های مختلف منشعب از آنها نیز ادامه یافت. یکی از مهم ترین باورهای خوارج، «تکفیر» است.

خوارج هر آن که را مرتکب گناه کبیره بود، تکفیر می کردند. آنها بر این رأی اتفاق نظر داشتند(11) و حتی فرقه ای از آنها به نام «ازارقه» که حدود سه دهه بعداز وقایع جنگ صفین ظهور کردند، به اندازه ای در تکفیر دچار افراط شدند که مرتکبین گناه کبیره را مرتدانی دانستند که امکان ایمان دوباره از آنها سلب شده و باید همه شان را به همراه فرزندان شان به قتل رساند تا مخلّد در عذاب جهنم گردند!(12)

نتایج عملی باور خوارج به تکفیر
به هر حال این باور تکفیری، دو نتیجه عملی مهم در رفتار آنها داشت: اول اینکه خوارج همه مکان ها و سرزمین هایی را که تحت سیطره شان نبود یا تحت سیطره دشمنان و رقبای شان بود، دارالکفر می خواندند و همه ساکنان آن سرزمین ها را کافر می دانستند. در نتیجه در باور آنها، خلیفه یا امامی که بر آن سرزمین سیطره و حکومت داشت نیز به واسطه گناهانی که مرتکب می شود، کافر است و قیام علیه او نه یک حق، بلکه تکلیفی دینی است.(13) نتیجه دوم نیز این بود که خوارج ریختن خون تمامی ساکنان آن دارالکفر را مباح می دانستند و بر اساس همین باور، در طول تاریخ دست به کشتارهای فراوانی زدند.(14)

چنانکه گفته شد، خوارج در جنگ صفین و هنگامی که ماجرای حکمیت پیش آمد، در اعتراض به پذیرش حکمیت از سوی امام علی(علیه السلام) – همان حکمیتی که خود با ساده لوحی آن را به امام تحمیل کرده بودند – اعلام کردند که قبول حکمیت کفر بود چون «إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ»؛ (حکم فقط از آن خداست). آنها اصرار داشتند که از کفر پذیرش حکمیت، توبه کرده اند و امام نیز – نستجیر بالله – باید از این کفر توبه کند!(15)

خوارج و استنباط تکفیر از قرآن!
خوارج برای استدلال بر این عقیده سخیف و اثبات مقصود خود، به ظاهر بعضى از آيات قرآن كه مفهوم آن را درك نكرده بودند، توسّل مى جستند. از جمله، آيه 97 سوره «آل عمران» که موضوعش درباره تارك حج است: «وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ»؛ (و هر كه كفر ورزد يقينا خداوند از جهانيان بى ‏نياز است). نیز آنان به ظاهر آیه 44 سوره مائده یعنی «وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ»؛ (و كسانى كه به موجب آنچه خدا نازل كرده داورى نكرده‏ اند، آنان خود كافرانند) نیز متمسک می شدند و آیه 23 سوره «جن» را نیز یعنی «وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها أَبَداً»؛ (و هر كس خدا و پيامبرش را نافرمانى كند قطعا آتش دوزخ براى اوست و جاودانه در آن خواهند ماند) به نحو دلخواه خود تفسیر می کردند. در اين آيات، گاه درباره بعضى از گنهكاران اطلاق كلمه «كفر» شده و گاه تعبير به «خلود در جهنم»، یعنی «جاودانه در دوزخ ماندن» كه مخصوص كافران است ديده مى شود.

نقد اجمالی: واژه «كفر» در لغت و در اصطلاح شرع، هميشه به معنى خروج از اسلام نيست، بلكه كفر درجات و مراحلى دارد؛ گاه به معناى ارتكاب گناه و گاه به معنى انكار خداوند و اعتقادات دينى به كار مى‏ رود. به عبارت ديگر، كفر به معناى فاصله گرفتن از حق يا پوشانيدن حق است كه مراحل و درجاتى دارد و هر كدام براى خود داراى احكام مخصوصى است، همان گونه كه ايمان نيز داراى درجاتى است و هر كدام احكام ويژه اى دارد.(16)

امام صادق(عليه السّلام) در روايت معروفى كه در کتاب اصول كافى آمده است، كفر را در قرآن به پنج معنا تفسير فرموده است كه يكى از آنها، كفر به معناى ترك اوامر الهى و عصيان است.(17) البته در خصوص آیه 97 سوره آل عمران، عده ای این گونه به بی اساس بودن برداشت خوارج از آن اشاره کرده اند که: «مَنْ کَفَرَ» در آیه مذکور، کسی است که وجوب حج بر مستطیع را انکار می‌ کند نه کسی که کافر شده، چنانکه خوارج گمان کرده‌اند.(18)

اما روشن ترين دليل بر بطلان عقیده خوارج در کافر دانستن مرتکبین گناه کبیره، همان است كه حضرت على(عليه السّلام) در خطبه 127 نهج البلاغه(19) بيان فرموده و آن اين كه: در عصر پيامبر(صلّى اللّه عليه و آله) گنهكاران متعددى بودند كه حدّ شرعى بر آنها جارى مى شد ولى در عين حال تمام احكام اسلام حتى اگر توبه نمى‏ كردند، نسبت به آنها رعايت مى‏ گشت؛ احکامی مانند خواندن نماز ميّت، دفن در مقابر مسلمين، احكام ارث اسلامى و در صورتى كه بعد از اجراى حدّ، زنده بودند سهم بيت المال، ازدواج با خانواده هاى مسلمان و امثال آن. اين سيره مستمره پيامبر اكرم(ص) كه در دوران هاى بعد جريان داشت و تا به امروز در ميان تمام مسلمين جهان جارى است، نشان مى‏ دهد كه مرتكب گناه كبيره هرگز كافر به معناى خارج از اسلام نيست، و نه تنها نمى‏ توان خون او را ريخت بلكه وارد كردن كمترين جراحت بر او ديه دارد.(20)

عقیده خوارج درباره امام و حاکم
نظر خوارج درباره امام و پیشوای جامعه، برآمده از دیدگاه تکفیرآمیز آنها نسبت به مرتکبین گناهان کبیره بود. گفتیم که به نظر آنان هر کس که مرتکب گناه کبیره شود نمی تواند امام امت باشد و واجب است مسلمانان علیه چنین امامی خروج کنند. از همین رو آنان خروج خود علیه امام علی(علیه السلام) را انکار حکومت و حاکمیت کفر و جور دانستند. اعتراض آنها علیه امام علی(ع) این بود که چرا برخلاف آیه 67 سوره یوسف یعنی «إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ» تسلیم حکمیت شده است.

امیرالمؤمنین(ع) در پاسخ به این استدلال سخیف – همان طور که در خطبه 125 نهج البلاغه هم نقل شده(21) - به آنها فرمود: [اصل] «حكميّت» كفر نيست. قرآن در دو مورد اشاره به مسأله حكميّت دارد: يكى در اختلافات خانوادگى(22) و دوم در مورد كفارات احرام.(23) ولى حكميّت به اين شكل كه شما عمل كرديد، سر تا پا اشتباه بود.(24) به طور کلی حكميّت قرآن در اختلافات مسلمين، چيز پوشيده اى نبود و قرآن با صراحت به مسلمانان دستور داده است كه اگر در چيزى اختلاف كردند حل اختلاف خود را از قرآن و سنت پيامبر(صلّى اللّه عليه و آله) بخواهند.(25) بنابراين پذيرش داورى قرآن با توجه به اين كه به اعتقاد همه مسلمانان قرآن آخرين سخن را در هر چيز مى گويد، مطلبى نبود كه بر امام(عليه السّلام) خرده بگيرند، ولى آن بى خبران آن را به صورت يك نقطه ضعف منعكس ساختند.(26)

اقدامات خرابکارانه خوارج
اگر خوارج بعد از ماجرای حکمیت صفین، فقط عده ای معترض و مخالف فکری نظر و رأی امام علی(علیه السلام) باقی می ماندند که صف شان را از پیکره امت مسلمان جدا کرده بود، شاید حضرت برای کور کردن فتنه آنها دست به قبضه شمشیر نمی برد و برای سرکوب شان تا نهروان لشکر نمی کشید. امّا آنها اقداماتی علیه امنیت و استقرار جامعه آن روز کردند که شرشان جز با توسل به قدرت سخت رفع شدنی نبود.

آنان در ملأ عام و محل برگزاری مراسم های عمومی مانند مسجد کوفه صریحا با حکمیت مخالف می کردند، امام(علیه السلام) را به کفر متهم ساخته و حتی تهدید به قتل می نمودند و با دادن شعارهای ساختارشکنانه در اثنای خطابه های حضرت نظم عمومی را مخدوش می کردند تا از این راه به ایشان برای انصراف از حکمیت فشار بیاورند. با وجود همه اقدامات، این خشونت ها و خون ریزی های آنها بود که امام را به نبرد با آنها مجبور ساخت.(27)

خوارج هنگامی که از کوفه خارج شدند دست به جنایات بی سابقه ای زدند. عبد اللّه بن خبّاب فرزند صحابی معروف پیامبر(صلی الله علیه وآله) خبّاب بن ارت، همراه همسر باردارش سوار بر مركبى از نزديكى اجتماع خوارج مى گذشت. ضمن گفت وگویی که بین آنها با او پیش آمد، از او پرسیدند: «در باره على پس از پذيرش حكميت چه مى‏ گويى؟» او گفت: «على(ع) به حكم خدا داناتر است و نسبت به حفظ دين خود از همه استوارتر و آگاهتر». در واکنش به این سخن خوارج سر عبدالله را با وضع فجیعی از تنش جدا کردند و به این جنایت نیز اکتفا ننموند، بلکه به همسر باردارش نیز حمله ور شده، او را کشتند و شکمش را دریدند و جنینش را نیز از بین بردند.(28)

جسارت و خشونت خوارج نمودهای دیگری نیز داشت. قيس بن سعد بن عباده مى گويد: هنگامى كه امام(علیه السلام) در مقابل خوارج قرار گرفت، فرمود: «آن كس كه عبد اللّه بن خبّاب را كشته است، معرفى كنيد تا قصاص شود!» اما آن خيره سران گفتند: «همه ما قاتل او هستيم». در مقابل این رفتارها امام (ع) اصحاب و ياران خود را به خويشتندارى در برابر خوارج دعوت مى‏ كرد و درگير شدن با آن افراد فريب خورده لجوج و به ظاهر مسلمان را صلاح نمى دانست. حبّه عرنى مى‏ گويد: هنگامى كه در برابر خوارج رسيديم، آنها بدون مقدّمه ما را تير باران كردند. ما از على(عليه السّلام) اجازه مقابله خواستيم، فرمود: «خويشتندار باشيد!»، بار دوم، شروع به تير اندازى كردند، باز امام ما را به خويشتندارى دعوت كرد. بار سوم، كه تير باران را آغاز كردند و از امام دستور خواستيم، ایشان اذن نبرد دادند.(29)

ویژگی های رفتاری خوارج و منش آنها
علاوه بر باورهای متفاوت، خوارج دارای ویژگی ها، خلق و خوها، منش ها و اوصاف شخصیّتی ای بودند که آنان را از صف امت اسلامی متمایز می کرد. منشأ این ویژگی هایی که حتی بعضا متصاد هم بودند، گاه جهل آنها به حقایق دینی و گاه تعصب های بی جا به برخی باورها و جزم اندیشی درباره آنها بوده است. در ادامه برخی از این ویژگی ها را مروری اجمالی می کنیم.

تعصب و فریفته شدن به شعارهای جذاب
خوارج در مقایسه با دیگر فرقه های اسلامی سرسخت ترین فرقه در دفاع از مذهب خویش بودند و برای عقاید خویش بیشترین از خودگذشتگی ها را می کردند. آنها در حقيقت عابدان خشك و نادانی بودند كه به خاطر افراط در چسبيدن به ظواهر دين و بى اعتنايى به حقيقت آن، «مارقين» ناميده شدند.(30) آنها کلماتی را از قرآن دستاویز خود قرار می دادند و آن را دینی مقدس می پنداشتند، به گونه ای که در نظرشان هیچ مؤمنی نمی بایست از آن رویگردان باشد. برای مثال شعار «إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ» چنان در ذهن شان نقش بست که آن را دین خود قرار دادند. علاوه بر آن اندیشه بیزاری از خلیفه سوم عثمان بن عفان و حضرت علی(علیه السلام) و حاکمان بنی امیه نظرشان را جلب کرد تا بدان جا که این فکر بر قدرت فهم و درک آنان سایه افکند و ادراکات شان را تحت الشعاع خود قرار داد و تمام راه هایی را که برای رسیدن به حق به آنان جهت می داد، مسدود کرد. از این رو هر که را از عثمان و علی(علیه السلام) و طلحه و زبیر و بنی امیه اعلام برائت می کرد، در جمع خود راه می دادند و نامش را در زمره اسامی خود می افزودند. ولی درباره دیگر عقایدش با وی مدارا می کردند هر چند آن اعتقادات دیگر دارای اهمیت بیشتری بود.(31)

عدالتخواهی، امر به معروف و نهی از منکر و جهاد با حاکمان جور، والاترین آرمان اجتماعی(32) و از شعارهای دیگر آنها بود؛ البته با قرائت و درک کوری که از آن شعار ها داشتند.

تهوّر خوارج
عشق به جانفشانی و علاقه به مرگ و استقبال از خطر بدون آن که انگیزه محکمی برای این کار در میان باشد، یکی دیگر خصلت های خوارج بود که چه بسا این ویژگی از جاه طلبی برخی از آنان و اختلال روحی و عصبی برخی دیگرشان ناشی می شد، نه اینکه کاملا از روی شجاعت [و قدرت تحلیل بالا برای جانفشانی در راه هدفی مقدس] باشد. از این روی می بینیم که از شکستن خطبه ها و نمازهای امام علی با راه انداختن داد و فریاد و حتی دشنام دادن و نسبت شرک دادن به آن حضرت هیچ ابایی نداشتند و بالاتر از آن، مبارزطلبی می کردند – و همان طور که اشاره رفت – در ماجرای عبدالله بن خباب وقتی امام از آنها خواست که قاتلان را تسلیم کنند، اعلام کردند که همه شان قاتلان او بوده اند. آنها در برخی نبردها، به نشان آمادگی برای مرگ، موهای سرشان خود را می تراشیدند(33) و اسب های شان را پی می کردند و غلاف شمشیرهای شان را از بین می بردند و به تمنّای بهشت، به دشمنان شان حمله ور می شدند.(34)

اخلاص خوارج
نشانه بسیاری از خوارج صفت اخلاص آنها بود ولی اخلاصی توأم با گرایش و تعلق خاطر به جهت و گروه خاصی که بر درک آنان چیره شده بود. روایت شده که وقتی عبدالله بن عباس برای بحث و مناظره با آنها از سوی حضرت علی(علیه السلام) به اردوی شان فرستاده شد، پیشانی آنان را در اثر سجده های طولانی، زخمی و پینه بسته یافت و دست های شان را همانند زانوی شتران درشت و ستبر مشاهده کرد، در حالی که پیراهن های پاکیزه بر تن داشتند.(35) به هر حال اين گروه نادان و فراموشكار كه در ميان آنان افراد به ظاهر بسيار متعبّد و مقيّد به واجبات و مستحبات شرع نيز ديده مى شدند، از اسلام تنها به پوستى قناعت كرده و مغز آن را رها كرده بودند.(36)

تمسک خوارج به ظاهر الفاظ
همان طور که دیدیم، خوارج هم در شعار «إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ» و هم در آیاتی از قرآن که آنها برای تکفیر مخالفان خود به آنها تمسک می جستند بسیار ظاهرگرا بودند. یعنی بدون تأمل صحیح در معنای آیات قرآن و تلاش برای بازیابی تفسیری صحیح و همگرا با دیگر آموزه های اسلامی از آیات قرآن، آنها آیه یا آیاتی از قرآن را مورد تمسک قرار می دادند و با جمود بر ظاهری ترین و سطحی ترین معنای آن، این گونه معنای ناصواب را مبنای عمل خود قرار می دادند. برای همین است که می بینیم هم در ماجرای حکمیت و هم اتهام امام علی(علیه السلام) به کفر، حضرت با استدلال هایی بسیار ساده، تلاش می کرد که بیان کامل تری از معارفی که آنها به صورت ناقص فهم شان کرده و مبنای عمل شان قرار داده بودند، ارائه و مسیر انحرافی شان را در درک آموزه های اسلامی، اصلاح و به راه راست ارشادشان کند. به خاطر همین ظاهربینی خوارج بود که امام علی(ع) نوعا به جای استدلال با عبارت ها و نصوص قرآن کریم، به عمل و سیره پیامبر تمسک می جست؛ زیرا عمل قابل تأویل نیست و فقط به گونه صحیحش فهمیده می شود. لذا جایی برای دیدگاه های سطحی و غیرعمیق و اندیشه های یک سویه آنان که نگرشی جزئی داشت باقی نگذاشت؛ چه اینکه نگرش جزئی و موردی در فهم عبارت ها و درک روش ها، موجب دوری از هدف و مقصود می شود در حالی که نگاه فراگیر و همه سونگر، راهی درست و مستلزم رسیدن به تمام جوانب حقیقت است.(37)

خوارج و جمع صفات متضاد
تعصب، تهور، جهل و ظاهرنگری خوارج، باعث می شد که در رفتارها و تصمیمات شان، تضادهای فراوانی دیده شود. برای مثال در داستان فجیع قتل عبدالله بن خباب و همسرش می خوانیم که در اثنای آخرین گفت وگوهای شان با او، يكى از خوارج دانه خرمايى را كه از درخت نخلى بر زمين افتاده بود برداشت و بر دهان گذاشت. دوستانش بر سرش فرياد كشيدند كه «چرا به حق ديگران تجاوز كردى و مال غصب خوردى؟» و او خرما را از دهان بيرون افكند! يكى ديگر از آنها خوكى را كه راه بر او بسته بود كشت، ديگران بر او اعتراض كردند كه اين عمل نادرستى بود و اين در واقع مصداق فساد در ارض است!(38)

این تضاد در رفتارها و منش ها، گاهی اوقات حتی وضعیت های بسیار عجیبی را برای سایر مسلمانان پدید می آورد و آنها را مجبور به تقیه می کرد.
واصل بن عطا كه از دانشمندان معروف عصر خود بود، به اتفاق جمعى از يارانش به راهى مى رفتند که از دور گروهى از خوارج را ديدند و سخت احساس خطر نمودند.
واصل به ياران خود گفت: اگر آنها سؤالى كردند، جواب را به من حواله دهيد و شما ساكت باشيد.
هنگامى كه با آنها ملاقات كردند خوارج از واصل و همراهانش پرسيدند: شما بر كدام مذهب هستيد؟
واصل گفت: ما گروهى مشرك هستيم كه به شما پناه آورده ايم تا كلام خدا را از زبان تان بشنويم و با احكام و معارف اسلام آشنا شويم! آنها گفتند: ما شما را به پناه خود پذيرفتيم.
واصل گفت: پس احكام خدا را به ما بياموزيد، آنها شروع كردند احكام خدا را به آنان آموختن.
واصل گفت: من و همراهانم دين اسلام را پذيرفتيم، اكنون ما را به جايگاه امن خود برسانيد، چون قرآن شما مى‏ گويد: «وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ»(39)؛ (هر گاه يكى از مشركان از تو پناه جويد به او پناه ده تا كلام خدا را بشنود، سپس او را به محل امنش برسان). آنها به يكديگر نگاه كردند و سپس گفتند: درست است، حق همين است، سپس آنان را همراهى كردند تا از منطقه قلمرو خوارج سالم بيرون روند!(40)،(41)

دیگر ویژگی های خوارج
علاوه بر ویژگی هایی که برای خوارج برشمرده شد، آنها اوصاف دیگری نیز داشتند که به آنها شناخته می شدند. خوارج بسیار قرآن می خواندند و عبادت می کردند(42) و گرایش به زهد یا تظاهر به آن در میان شان فراوان بود.(43) با این حال آشنایی کاملی با سنّت پیامبر و احکام دین نداشتند(44) و همان طور که گفته شد فهم سطحی و نادرستی از قرآن داشتند و آیات آن را بر موارد نادرست تطبیق می دادند. با این حال نگاه تکفیری به دشمنان شان و عموم مسلمان، باعث پدید آمدن نوعی غرور و خودبرتربینی در شخصیت آنها شده بود، و برای همین به رغم ضعف در احتجاج، تمایل به جدل و بحث و مناظره با دیگران همیشه در آنها زبانه می کشید.(45) نظم ناپذیری آنان باعث انشعاب های پی درپی شان می شد، و بسیار پیش می آمد که نامتحد و ناهماهنگ عمل کنند.(46)

فرضیه ای برای تحلیل رفتار خوارج
یکی از فرضیه هایی که در تحلیل رفتارهای عجیب و سراسر تضاد خوارج مطرح می شود، تبارشناسی آنان به عنوان مردمانی ساده و برآمده از شرایط سخت طبیعی است. بیشتر خوارج از عرب های صحرانشین بودند و فقط عده کمی از آنان عرب ساکن روستاها بودند. اینان در سال های نزدیک به ظهور اسلام، در فقر و تنگدستی شدیدی به سر می بردند و با ظهور اسلام نیز وضع مادی آنان بهتر نشد؛ زیرا همچنان در محنت و سختی و در دشواری های زندگی بیابانی گرفتار بودند و در حالی دین اسلام به سراپرده دل آنان راه یافت که قلب های شان با ساده اندیشی و تنگ نظری و دوری از علوم و دانش ها همراه بود. مجموعه این عوامل دست به دست هم داد تا انسان هایی مؤمن و متعصب و بی باک و متهوّر به جهت صحرانشینی و زاهد و تارک دنیا به سبب نداشتن و نیافتن، پدید آیند؛ چه اینکه انسان نادار هر گاه ایمان بر او چیره شود و عقیده درستی وجدانش را بیدار کند، از خواسته های مادی و لذت های دنیایی دست برمی دارد و با تمام وجود به نعمت های آخرت روی می آورد. این گونه زندگی که اینان در صحراهای خشک و مخوف خویش با آن سر و کار داشتند، ایشان را به خشونت، تندی، بی رحمی و درشتی وا می داشت؛ زیرا جان آدمی تصویری است از آنچه در کنار هم قرار گرفته. اگر اینان زندگی به طور کامل مرفه و غرق در نعمت یا تا حدی اینچنین می داشتند، همین امر قدری از درشتی و تندی آنان می کاست و سرسختی آنان را نرم و تندی شان را ملایم می کرد.(47)

پیش بینی حضرت علی(ع) از سرنوشت خوارج و توصیه آن حضرت به نوع تعامل با آنها
امام علی(علیه السلام) نهی کردند که بعد از خودشان کسی با خوارج نبرد کند و در بیان علت این نهی خود فرمودند: «فَلَيْسَ مَنْ طَلَبَ الْحَقَّ فَأَخْطَأَهُ كَمَنْ طَلَبَ الْبَاطِلَ فَأَدْرَكَه‏»(48)؛ (زيرا كسى كه در جست و جوى حق بوده و خطا كرده همانند آن كس كه طالب باطل بوده و آن را به دست آورده است نمى باشد). همان گونه كه مرحوم «سيّد رضى» با جمله: «يعني معاوية و أصحابه» اشاره كرده است، منظور امام(ع) از طالبان باطل معاويه و ياران او است. به اين ترتيب به اصحابش توصيه مى كند به جاى اينكه در دو جبهه مبارزه كنند، مبارزه خود را منحصرا متوجّه غاصبان بنى اميّه و غارتگران شام سازند.(49) در مقايسه خوارج با ظالمان شام، نبايد فراموش كرد كه اينها افراد نادانى بودند كه به گمان خود به طلب حق برخاستند ولى بر اثر جهل و تعصّب، راه افراط را پيمودند و از حق تجاوز نمودند و در آن سوى حق قرار گرفتند، ولى معاويه و يارانش آگاهانه به دنبال باطل رفتند و به آن رسيدند. بنابراين، اگر بنا باشد انسان تنها با يكى از اين دو دشمن مبارزه كند و توانايى بر پيكار هر دو نداشته باشد، كدام را بايد انتخاب نمايد؟ بى شك بايد گروه دوم را براى مبارزه برگزيند.(50)

موضوع دیگری که امام علی(علیه السلام) درباره سرنوشت خوارج بیان کردند، موضوع زوال ناپذیری و ادامه حیات آنان به عنوان یک خط فکری در بستر تاریخ بود. پس از جنگ نهروان هنگامى كه همه خوارج تقريبا از ميان رفتند، يكى از ياران امام(ع) از قلع اين مادّه فساد اظهار خوشحالى کرد. امام(ع) فرمود: «كَلَّا وَ اللَّهِ إِنَّهُمْ نُطَفٌ‏ فِي‏ أَصْلَابِ‏ الرِّجَالِ‏ وَ قَرَارَاتِ‏ النِّسَاءِ كُلَّمَا نَجَمَ مِنْهُمْ قَرْنٌ قُطِعَ حَتَّى يَكُونَ آخِرُهُمْ لُصُوصاً سَلَّابِين‏»(51)؛ (نه، به خدا سوگند! آنها نطفه هايى در صلب پدران و رحم مادران خواهند بود كه هر زمان شاخى از آنها سر بر مى آورد و آشكار مى شود و قطع مى گردد تا اين كه آخرشان دزدها و راهزنان خواهند بود). یعنی به فرض كه مردان آنها در اين جنگ كشته شده باشند، ولى نطفه هاى ديگرى در آينده پرورش مى يابد و از مادر متولّد مى‏ شود كه راه خوارج را مى پويد و به جرگه آنها مى پيوندد. این سخن در جنبه ای دیگر، اشاره به شرارت و شيطنت و درنده خويى خوارج مى كند كه همچون يك حيوان شاخدار در صدد ايذاء و آزار ديگران بودند و از سوى ديگر اشاره به شكست هاى پى در پى و ناكامى هاى مكرّر آنها در طول تاريخ حيات شان دارد. اين امر به وضوح در تاريخ منعكس است. جنبه دیگر این سخن پیشگویی عاقبت آنها است که «در آخر كار آنان دزدان و راهزنان خواهند شد». یعنی از شكل يك گروه به اصطلاح مذهبى و يا سياسى به صورت يك مشت دزد غارتگر در مى ‏آيند.

صدق اين پيشگويى از نظر تاريخى روشن است. چرا كه ارباب تواريخ افراد متعدّد و سرشناسى از خوارج را نام برده اند كه به صورت دزدانى خطرناك در آمدند و به راهزنى مشغول شدند. از جمله افراد سرشناس خوارج كه عاقبت كارش به دزدى و غارتگرى كشيده شد «وليد بن طريف شيبانى» در ايام «هارون الرشيد» بود. در ايام «متوكّل» عباسى نيز فرد ديگرى از آنان به نام «ابن عمرو خثعمى» به راهزنى و شرارت و ناامن ساختن جاده ‏ها پرداخت. سپس جماعت ديگرى از خوارج در منطقه «كرمان» و «عمان» به دزدى و شرارت پرداختند و در رديف «مفسدان فى الارض» و «محاربين» قرار گرفتند كه «ابو اسحاق صابى» در كتاب «التاجى» نام آنها را بر شمرده است.(52)

امتداد جریان و خط فکری خوارج در طول تاریخ
خوارج يك جريان بودند نه يك گروه. جریانی كه در طول تاريخ اسلام در مقاطع مختلف ظاهر مى شدند. حتى قرائن تاريخى نشان می دهد كه جريان آنها از عصر پيامبر(صلّى اللّه عليه و آله) ظاهر شد. مرحوم «طبرسى» از «ابو سعيد خدرى» در ذيل آيه 58 سوره توبه یعنی «وَ مِنْهُمْ مَنْ يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا وَ إِنْ لَمْ يُعْطَوْا مِنْها إِذا هُمْ يَسْخَطُون‏»؛ (و در ميان آنها كسانى هستند كه در [تقسيم] غنايم به تو خرده مي گيرند؛ اگر از آن [غنايم، سهمى] به آنها داده شود، راضى مى شوند؛ و اگر داده نشود، خشم مى گيرند [خواه حقّ آنها باشد يا نه])، چنين نقل مى كند: هنگامى كه پيامبر(ص) مشغول تقسيم غنائم بود - و به گفته ابن عباس غنائم قبيله «هوازن» را در روز «حنين» تقسيم مى كرد - مردى به نام «حرقوص بن زهير» نزد پيامبر(ص) آمد و به حالت اعتراض گفت: اى رسول خدا در تقسيم غنائم عدالت را رعايت كن. پيامبر(ص) ناراحت شد و فرمود: واى بر تو اگر من عدالت را رعايت نكنم چه كسى مى تواند عدالت را رعايت كند؟ «عمر» گفت: اى رسول خدا اجازه فرما گردنش را بزنم. پيامبر(ص) فرمود: «دَعْهُ فَإِنَّ لَهُ أَصْحَاباً يَحْتَقِرُ أَحَدُكُمْ صَلَاتَهُ عِنْدَ صَلَاتِهِمْ وَ صِيَامَهُ مَعَ صِيَامِهِمْ يَمْرُقُونَ مِنَ الدِّينِ كَمَا يَمْرُقُ السَّهْمُ مِنَ الرَّمِيَّة...»؛ (او را رها كن، او يارانى دارد كه هر يك از شما نماز خود را در برابر نمازشان كوچك مى شمرد و روزه خود را در برابر روزه هاي شان اندك مى بيند، ولى [هم اينان] از دين خدا با سرعت و شتاب خارج مى شوند آن گونه كه تير از كمان خارج مى شود).

مرحوم طبرسى مى افزايد: در حديث ديگرى آمده است كه پيامبر(صلّى اللّه عليه و آله) درباره آنها چنين فرمود: «فَاِذا خَرَجُوا فَاقْتُلُوهُمْ ثُمَّ اِذا خَرَجُوا فَاقْتُلُوهُمْ»؛ (هنگامى كه خروج كنند آنها را به قتل برسانيد سپس هنگامى كه خروج كنند آنها را به قتل برسانيد). آن گاه آيه فوق نازل شد كه مى فرمايد: بعضى هستند كه در تقسيم غنائم به تو خرده مى گيرند هر گاه سهم قابل ملاحظه اى به آنها داده شود راضى مى شوند و اگر داده نشود خشم مى گيرند.(53) اين سخن به خوبى نشان مى دهد كه ريشه هايى از انديشه هاى اين گروه از همان عصر پيامبر اكرم(صلّى اللّه عليه و آله) وجود داشته است كه هر گاه منافع شان به خطر مى افتاد ابا نداشتند كه قداست پيامبر(ص) را هم بشكنند. «حرقوص بن زهیر» که در این حادثه به پیامبر معترض بود، بعدها یکی از مهم ترین سران خوارج شد.(54)

ابن ابى الحديد از مسند «احمد حنبل» نقل مى كند که «عايشه» از «مسروق» پرسيد: از «مخدج» (يكى از رؤساى معروف خوارج) چه خبر دارى؟ گفت: على بن ابى طالب او را در كنار نهروان كشت. عايشه گفت: شهودى در اين مسأله براى من اقامه كن. «مسروق» مردانى را كه شاهد اين ماجرا بودند نزد عايشه آورد و گواهى دادند كه مخدج كشته شد. سپس «مسروق» اشاره به قبر پيامبر(صلّى اللّه عليه و آله) كرده، به عايشه مى گويد: تو را به صاحب اين قبر قسم، چه چيز از صاحب اين قبر در باره آنها شنيدى؟ «عايشه» گفت: شنيدم مى فرمود: «أَنَّهُمْ شَرُّ الْخَلْقِ وَ الْخَلِيقَةِ يَقْتُلُهُمُ خَيْرِ الْخَلْقِ وَ الْخَلِيقَةِ وَ أَقْرَبَهُمْ عِنْدَ اللَّهِ وَسِيلَةً»؛ (آنها بدترين مخلوقات و بدترين انسان ها هستند و آنها را بهترين انسان و بهترين مخلوقات و مقرّب ترين آنها نزد پروردگار به قتل مى رساند).(55)

آنچه از این ریشه یابی تاریخی به دست می آید این است که اگرچه ظهور و بروز خوارج در صفّين و بعد از داستان حكمين در عصر على(عليه السلام) بود ولى اين به آن معنا نيست كه فرهنگ خوارج قبل از آن وجود نداشت. امروز نيز اين فرهنگ منحط در ميان گروه هايى در جوامع مختلف پيدا مى شود و شايد بسيارى از وهّابيان را بتوان در اين زمره دانست. چرا كه ويژگى ‏هاى فوق الذکر در آنان نمايان است.(56) آنها نيز به بعضى از ظواهر عبادات و مستحبّات، سخت پايبندند و گاه انجام كوچكترين مكروهات و يا مخالفت با مستحبّات را جايز نمى دانند، ولى در مقابل، غالب مسلمانان را اعم از شيعه و سنّى مشرك مى‏ شمرند و خون بسيارى را مباح مى دانند و با اين كه از نظر تفكّر اسلامى و عقائد، سخت عقب مانده اند خود برتربينى فوق العاده ‏اى بر آنها حاكم است، نادانى خوارج و غرور و خود بزرگ بينى آنها و بى رحمى و قساوت در وجود آنان كاملا هويداست. آنها همچون خوارج خود را حقّ مطلق و ديگران را باطل مطلق مى پندارند با آن كه بهره كمى از علوم اسلامى دارند.(57) عالمان وهابی همواره اندیشه های خود را چنان درست فرض می کنند که احتمال خطا بودن ندارد و نظریه های دیگران را چنان خطا می دانند که احتمال درست بودن ندارد.(58)

درباره سطحی نگری و ظاهربینی وهابیان و شباهت شان در این خصلت با خوارج نیز نباید این نکته را از یاد برد که درباره آیاتی از قرآن که صفاتی چون غضب، کلام، فرود آمدن نزد مردم و... را به خدا منتسب می کنند، سلفیان [و وهابی ها] بدون آنکه این آیات را تأویل برند یا به خلاف ظاهر آن تفسیر کنند، ثابت می دانند.(59)

مقایسه ای بین تکفیر در اندیشه خوارج و آرای وهابیان
به عقیده وهابیان توحیدی که پیامبران برای آن مبعوث شده اند، توحید الوهی(عبادی) است. با توجه به مبنای معناشناسی وهابیت، که همان ظاهرگرایی است، مطلق خضوع و خشوع عبادت است و هر عملی که همواره با خضوع و خشوع باشد و برای غیر خدا انجام شود، عبادت تلقی می شود. محمد بن عبدالوهاب و پیروانش اموری را مصداق کفر می خوانند که هیچ یک از مذاهب اسلامی آنها را نه از نظر صورت عمل و نه از نظر نیت، مصادیق کفر نمی دانند، بلکه با تکیه بر آیات، روایات و سیره مسلمانان، مشروع و مستحب می شمارند.

وهابیان اموری مانند توسل، زیارت، طلب شفاعت از اولیای الهی و سفر برای زیارت را مصداق عبادت و موجب خروج از دین و ارتداد مسلمانان می دانند. محمد بن عبدالوهاب مسلمانان را به سبب انجام این اعمال کافر می شمارد در حالی که آنان نماز می خوانند، روزه می گیرند، برای خدا حج و عمره به جای می آورند و در یک جمله، خداوند را می پرستند و در قلب و زبان و حتی در عمل موحدند.

جدای از این موارد، محمد بن عبدالوهاب مسلمان بودن را مرکب از اقرار زبانی، تصدیق قلبی و عمل می داند و معتقد است که اقرار کفار – مسلمانان – به توحید خداوند، موجب حرمت خون و اموال آنها نمی گردد. چنین قرائتی از توحید یادآور اندیشه خوارج در باب ایمان است که به تلازم ایمان و عمل قائل بودند. آنان مرتکب کبیره را کافر و قتل او را جایز می دانستند. وهابیان نیز با تعریفی ابداعی از توحید، هر عملی را که به نظرشان منافی با توحید وهابی باشد، هر چند نیت و انگیزه مشرکانه نداشته باشد، کفر تلفی می کنند و خون و مال مسلمانان را مباح می شمارند. تفاوت عمده خوارج با وهابیت این است که خوارج گناهانی را که همه مسلمانان مرتکب آن را فاسق می شمردند موجب خروج از دین می دانستند، اما وهابی ها اموری را شرک و کفر می دانند که مسلمانان مصداق شرک و کفر نمی دانند و حتی قرآن، حدیث و سیره مسلمانان مشروعیت و مقبولیت آن امور را تایید می کند.(60)

سخن پایانی
علاوه بر ظهور و حضور فرقه هایی با خصلت های خوارج در محیط اهل سنت، متاسفانه در محيط خودمان نيز افرادى را مى بينيم كه به ظواهر عبادات سخت پايبندند ولى گاه، بر بزرگترين و پاكترين علما و خدمت گزاران دينى خرده مى گيرند و آنها را از طريق صحيح منحرف مى دانند و در پى فتنه گرى و شرارت و آشوبند(61) و از آن تأسف برانگیزتر اینکه با اقدامات جاهلانه و فتنه انگیزانه خود و تحریک احساسات و کینه اهل سنت، بهانه های کافی و مناسبی به خوارج آنها می دهند که خون های پاک بی گناهان شیعه را بریزند و حتی اگر خون فرق سر ولی زمان را نریزند اما با اعمال شان، او را غریب و دلش را خون می کنند. با این همه باید توجه داشت که مبارزه با خوارج و خارجی صفتان - جز در موارد حاد - از طريق جنگ و ستيز نيست. راه درمان اين بيمارى اجتماعى بالا بردن سطح فرهنگ عمومى و آگاهى كافى نسبت به مسائل دينى و اعتقادى است.(62)


مطالعه بیشتر درباره:

امام على (ع)

خلافت امام علی(ع)

Source:
.
Peinevesht:

(1). الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، مفيد، محمد بن محمد، كنگره شيخ مفيد، قم‏، 1413هـ ق، چاپ اول‏، ج 1، ص 20.

(2.). ر.ک: الطبقات الكبرى، ابن سعد، أبو عبد الله محمد بن سعد بن منيع الهاشمي، تحقيق: محمد، عبد القادر، عطا، دارالكتب العلمية، بيروت، 1410هـ ق، الطبعة الأولى، ج 3، ص 25 تا 28.

(3). ر.ک: الكامل في اللغة والأدب، المبرد، محمد بن يزيد، المحقق: محمد أبو الفضل إبراهيم، دارالفكر العربي، قاهرة، 1417هـ ق، الطبعة الثالثة، ج 3، ص 149.

(4). ر.ک: جمل من أنساب الأشراف، البلاذری، أحمد بن يحيى بن جابر بن داود، تحقيق: سهيل زكار ورياض الزركلي، دار الفكر، بيروت، 1417هـ ق، الطبعة الأولی، ج 3، ص 373 تا 375.

(5). سوره یوسف، آیه 67.

(6). ر. ک: پيام امام اميرالمومنين(ع)، مكارم شيرازى، ناصر، دار الكتب الاسلاميه‏، تهران‏، 1386هـ ش‏، چاپ اول‏، ج ‏5، ص 285 و 286.

(7).نهج البلاغة، شريف الرضى، محمد بن حسين‏، محقق / مصحح: فيض الإسلام،‏ نشر هجرت‏، قم‏، 1414هـ ق، چاپ اول، ص 93.

(8). پيام امام اميرالمومنين(ع)، همان، ج ‏1، ص 394 و 395.

(9). رک: جمل من انساب الاشراف، همان، ج 2، ص 182 تا 188.

(10). مقاله «اباضیه»، جلالی مقدم، مسعود، از کتاب مجموعه مقالات فرق تسنن، به کوشش: فرمانیان، مهدی، نشر ادیان، قم، 1396هـ ش، چاپ چهارم، ص 141.

(11). شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ابن أبي الحديد، عبد الحميد بن هبه الله‏، محقق / مصحح: ابراهيم، محمد ابوالفضل‏، مكتبة آية الله المرعشي النجفي‏، قم‏، 1404هـ ق، چاپ اول، ج 8، ص 113.

(12). ر.ک: الملل و النحل‌، شهرستانی، محمد بن عبد الكريم، نشر الشريف الرضي‌، قم‌، 1364هـ ش، چاپ سوم، ج 1، ص 140 و 141.

(13). ر.ک: مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودی، علی بن حسین، تحقیق: داغر، یوسف اسعد، دارالهجرة، قم، ۱۴۰۹هـ ق، چاپ دوم، ج 3، ص 138.

(14). ‌الأخبار الطوال، ابن قتيبة الدينوري، ابوحنيفه احمد بن داود بن ونند دينورى، محقق / گردآورنده: عامر، محمد عبدالمنعم، شیال، جمال الدین، منشورات الشريف الرضي، قم، 1373هـ ش، چاپ اول، ص 205 و 206.

(15). همان، ص 206.

(16). پيام امام اميرالمومنين(ع)، همان، ج ‏5، ص 321.

(17). ر.ک: الكافي، كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق‏، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر، آخوندى، محمد، دار الكتب الإسلامية، تهران‏، 1407هـ ق، چاپ چهارم، ج 2، ص 389.

(18). شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، همان، ج 8، ص 114.

(19). رک: نهج البلاغة، همان، ص 184.

(20). پيام امام اميرالمومنين(ع)، همان، ج ‏5، ص 321 و 322.

(21). نهج البلاغه، همان، ص 182.

(22). «فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَكَماً مِنْ أَهْلِها». سوره نساء، آيه 35.

(23). «يَحْكُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْكُمْ». سوره مائده، آيه 95.

(24). پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج‏2، ص 677.

(25). ر.ک: سوره نساء، آيه 59 : «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ»؛ (اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياى امر خود را [نيز] اطاعت كنيد پس هر گاه در امرى [دينى] اختلاف نظر يافتيد اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داريد آن را به [كتاب] خدا و [سنت] پيامبر [او] عرضه بداريد).

(26). پيام امام اميرالمومنين(ع) ج‏5، ص 287.

(27). الكامل في التاريخ، ابن الأثير، ابوالحسن على بن محمد بن محمد بن عبدالكريم شيبانى جزرى، دار صادر، بیروت، 1385هـ ق، چاپ اول، ج 3، ص 335.

(28). شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ، همان، ج 2، صفحه 281 و 282.

(29). ن.ک: همان، ص 271 تا 282.

(30). پيام امام اميرالمومنين(ع)، ج ‏1، ص 395.

(31). مقاله «خوارج»، ابوزهره، محمد، ترجمه: ایمانی، محمد، از کتاب مجموعه مقالات فرق تسنن، همان، ص110 و 111.

(32). ن.ک: الامامة والسياسة، ابن قتيبة الدينوری، ابومحمد عبدالله بن مسلم، محقق: شيري، علي، دار الأضواء، بیروت، 1410هـ ق، چاپ اول، ج 1، ص 161.

(33). بحارالانوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى‏، دار إحياء التراث العربي‏، بيروت‏، 1403هـ ق، چاپ دوم، ج 73، ص 82.

(34). ن.ک: الامامة والسياسة، همان، ج 1، ص 169؛ ‌الأخبار الطوال، همان، ص 279.

(35). پيام امام اميرالمومنين(ع) همان، ج ‏2، ص 676.

(36). همان، ج‏2، ص 376.

(37). مقاله «خوارج»، همان، ص 121 و 122.

(38). شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ، همان، ج 2، ص 281.

(39). سوره توبه، آیه

(40). شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، همان، ج 2، صفحه 279 تا 281.

(41). پيام امام اميرالمومنين(ع) همان، ج 5، ص 323 و 324.

(42). ر.ک: سبل الهدى والرشاد، في سيرة خير العباد، وذكر فضائله وأعلام نبوته وأفعاله وأحواله في المبدأ والمعاد، الصالحی الشامی، محمد بن يوسف، تحقيق وتعليق: عادل، أحمد عبد الموجود، علي، محمد معوض، دار الكتب العلمية، بيروت، الطبعة الأولى، 1414هـ ق، ج 10، ص 132.

(43). ر.ک:البداية والنهاية، ابن کثیر، أبو الفداء إسماعيل بن عمر، دار الفكر، بیروت، 1407هـ ق، ج 9، ص 11.

(44). حضرت علی در خطبه 127 نهج البلاغه به این آسیب خوارج تصریح می کند. ن.ک: نهج البلاغه، همان، ص 184.

(45). ر.ک: شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید، همان، ج 4، ص 136 الی 139.

(46). الإيضاح، ابن شاذان، فضل ابن شاذان الازدی النيسابوري، المحقق: الحسيني الأرموي، سيد جلال الدين، مؤسسة انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، بی تا، ص 48.

(47). مقاله «خوارج»، همان، ص 115.

(48). نهج البلاغه، همان، ص 94.

(49). پیام امام امیرالمومنین، همان، ج 3، ص 16.

(50). همان، ص 17.

(51). نهج البلاغه، همان، ص 93.

(52). پيام امام اميرالمومنين(ع)، ج‏2، ص 678.

(53). مجمع البيان في تفسير القرآن‏، طبرسى، فضل بن حسن‏، مصحح: يزدى طباطبايى، فضل‏الله‏، انتشارات ناصر خسرو، تهران‏، 1372هـ ش، چاپ چهارم، ج 5، ص 63.

(54). پیام امام امیرالمومنین(ع)، همان ج 7، ص 489.

(55). شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، همان، ج 2، ص 267.

(56). پيام امام اميرالمومنين(ع)، همان، ج ‏2، ص674 و 675.

(57). همان، ج ‏2، ص 677 و 678.

(58). مقاله «آیین وهابیت»، ابوزهره، محمد، ترجمه: ایمانی، علی رضا، کتاب مجموعه مقالات فرق تسنن، همان، ص 641.

(59). مقاله «سلفیان» ابوزهره، محمد، ترجمه: ایمانی، علی رضا، کتاب مجموعه مقالات فرق تسنن، همان، ص 578.

(60). ر.ک: وارونگی، نقد و بررسی بنیان های فکری جریان های تکفیری با تاکید بر داعش، علیزاده موسوی، سیدمهدی، انتشارات بوستان کتاب، قم، 1396هـ ش، چاپ اول، ص 94 و 95 و 96.

(61). پيام امام اميرالمومنين(ع) ج ‏2، ص 675.

(62). همان، ص 676.

TarikheEnteshar: « 1399/02/23 »
CommentList
*TextComment
*PaymentSecurityCode http://makarem.ir
CountBazdid : 11841