ملازمه تقیّه با دروغ و منافات آن با عصمت امامان اهل بیت(علیهم السلام)!

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 

ملازمه تقیّه با دروغ و منافات آن با عصمت امامان اهل بیت(علیهم السلام)!

حجت الاسلام احمد حیدری makarem news

Chekideh: با توجّه به جایگاهی که «عصمت» و «تقیّه» در عقاید شیعه دارند و با توجّه به اخباری که شیعه از تقیّه امامان معصوم خود ارائه می دهد، چنین اشکال وارد می شود که بین این دو عقیده سازگاری وجود ندارد؛ چرا که «تقیّه مستلزم دورغ است و دروغ با عصمت منافات دارد»! در این مقاله کوتاه سعی شده تا پاسخ این شبهه با بررسی رابطه دقیق دروغ با تقیّه و بررسی انواع احکام شرعی و جایگاه آنها و قواعد فقهی حاکم بر اعمال مکلّف داده شود.
Keywords: دروغ,عصمت,اضطرار,امام معصوم,احکام ثانويه,احکام اوليه,عمار ياسر,دفع افسد به فاسد,اهم و مهم,اصلاح ذات البين,نجات جان,نجات ناموس,نفى ضرر,اکراه,نفي حرج,تقيه سکوت,تقيه توريه,تقیه,توریه,شیعه,قواعد فقهی

نویسنده: حجت الاسلام احمد حیدری

طرح شبهه:
«عصمت» امامان اهل بیت(علیهم السلام) از عقاید مسلّم شیعه می باشد و امامت آنان با هر امامت علمی و سیاسی دیگری بواسطه عصمت و علم الهی آنها متمایز می گردد. از طرفی «تقیّه» نیز در نظام فکری شیعه جایگاه مهمّی دارد؛ به نحوی که حضرت امام باقر(علیه السلام) در این باره می فرماید: «التَّقِيَّةُ مِنْ دِينِي وَ دِينِ آبَائِي وَ لَا إِيمَانَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَه»؛ (تقیه‏ جزء دین من، و دین پدران من است و کسی که تقیه ندارد، ایمان ندارد).(1)
با توجّه به چنین جایگاهی که تقیّه در عقاید شیعه دارد و اخباری که شیعه از تقیّه امامان معصوم خود ارائه می دهد، چنین ایراد و اشکال وارد می شود که بین این دو عقیده سازگاری وجود ندارد؛ چرا که «تقیّه مستلزم دورغ است و دروغ با عصمت منافات دارد»!

پاسخ:
پاسخ این شبهه را باید از موضع دین و با بررسی رابطه دقیق تقیّه با دروغ و بررسی انواع احکام شرعی و جایگاه آنها، قواعد فقهی حاکم بر اعمال مکلّف و حکم دروغ در موقعیّتهای مختلف داد.

تقیِه همیشه مسلزم دروغ نیست:
تقيه در اکثر موارد مصداق دروغ و مستلزم گفتار کذب نيست؛ بلکه گاهی به صورت «سکوت» و گاهی مصداق «توریه» است.
تقیه سکوت:
از عایشه روايت شده است که پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) فرمود: «آيا نمی ‌دانی که قوم تو وقتی کعبه را ساختند آن را از پايه هایی كه حضرت ابراهيم(علیه السلام) قرار داده بود کوچک تر گرفته اند؟» گفتم: «چرا شما آن را به حالت اول باز نمی گردانيد»؟ ایشان فرمود: «اگر قوم تو تازه مسلمان نبودند [و ايمان ایشان قوی] بود چنين می کردم».(2)
همچنین با اینکه معراج در مکه اتفاق افتاد، اما پیامبر این موضوع را در مدینه برای مسلمانان نقل کردند. این عمل به علت تقیه از کفار و مشرکان مکه از طرفی و از طرف دیگر تقیه در مقابل افراد تازه مسلمان بود که طاقت و ظرفیت شنیدن این مطالب را نداشتند. بنابراین، پیامبر تا در مکه بودند به ماجرای «معراج» اشاره نداشتند و آیات مکی نیز آن را بازگو نکردند، بر خلاف مدینه که ظرفیت افراد بیشتر بود و آن را می پذیرفتند.(3)  
همان‌ طور كه ملاحظه می شود، در مثالهای فوق، پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) براي حفظ دين تازه مسلمانان، سکوت كرده و اصلاً كلامی از لسان مبارك ایشان صادر نشده است كه دروغ باشد.
اين نمونه ها از عمل پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) مثالهایی است از تقيه‌ای كه شيعه بدان معتقد است.
تقیه توریه:
توريه (بر وزن توصيه) به سخنى گفته مى ‏شود كه شنونده از آن چيزى مى ‏فهمد و گوينده از آن چيز ديگرى را اراده مى‏ كند، يا به تعبير ديگر سخنى است دو پهلو، كه عبارت تاب هر دو معنى را دارد.(4)
مثلا در آیه 70 سوره یوسف، جمله‏ «إِنَّكُمْ لَسَارِقُونَ»؛ (شما دزد هستيد) كه به برادران يوسف گفته شد، معنى ابتدايى آن همان «سرقت فعلى» است، ولى تاب اراده «سرقت قبلى» (سرقت كردن يوسف را از پدر) نيز دارد.(5)
مشهور در ميان فقهاى ما اين است كه در مواردى كه دروغ بخاطر ضرورتى تجويز مى ‏شود از «توريه» بايد استفاده كرد و تا توريه ممكن است نبايد دروغ صريح گفت.(6)
مثال‏هاى زير مى‏ تواند اين معنى را كاملا روشن كند:
1- از دانشمندی سؤال كردند، جانشين بلافصل پيامبر(صلى الله عليه و آله) كه بود؟ او كه در شرائطى بود كه نمى ‏بايست عقيده خود را صريحا بيان كند در جواب گفت: «من بنته فى بيته»؛ (آن كس كه دخترش در خانه او بود). شنونده چنين فكر مى‏ كرد كه منظورش‏ اين است كسى كه دخترش در خانه پيامبر(صلى الله عليه و آله) بود، يعنى ابوبكر. ولى منظور گوينده اين بود آن كسى كه دختر پيامبر(صلى الله عليه و آله) فاطمه زهرا(عليها السلام) در خانه او بود، يعنى على(عليه السلام).
2- در داستان سعيد بن جبير و حجاج مى‏ خوانيم هنگامى كه حجاج از او سؤالاتى كرد، مى‏ خواست بهانه ‏اى براى قتل او بتراشد، پرسيد تو مرا چگونه آدمى مى‏ دانى؟ گفت: «انت عادل».‏
عادل در لغت عرب دو معنى دارد يكى به معنى عدالت پيشه و ديگر به معنى شخص كافر است كه عديل و شريك براى خدا قائل است، همان گونه كه قرآن در آیه 1 سوره انعام مى‏ گويد: «...الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ»‏؛ (كافران براى پروردگار خود، شريك و شبيه قرار مى‏ دهند).
از آنچه در بالا آمد روشن شد كه توريه‏ هرگز دروغ نيست، چرا كه نيت گوينده سخن راستى بوده و عبارات او نيز تاب آن معنى را داشته است؛ هر چند شنونده به خاطر ذهنيت خودش چيز ديگرى را از آن فهميده و معلوم است که اشتباه شنونده در فهم معنى كلام ارتباطى به گوينده ندارد.(7)

هر عمل و موضوعی مشمول دو نوع حکم «اولیه» و «ثانوی» است:
«احكام اوليه»، احكامى هستند كه بر موضوعات معينى قرار داده شده ‏اند، قطع نظر از عوارض و حالات ثانوى كه بر آن موضوع، عارض مى‏ شود مانند وجوب نماز و روزه و حج يا طهارت آب كر و جارى و صحت بيع و بطلان معامله ربوى.
«احكام ثانوى»، احكامى هستند كه به جهت عروض بعضى حالات خاص، وضع مى ‏شوند مانند موارد عسر و حرج و ضرر و يا مقدميت كه سبب وجوب مقدمه مى ‏شود و يا «تقيه» كه بعضى از احكام را تغيير مى ‏دهد. در اين گونه موارد، احكام‏ ثانويه‏، احكام اوليه را تحت تأثير قرار مى‏ دهد و به حكم ديگرى مبدل مى ‏سازد.
خداوند در آیه 173 سوره بقره مى ‏فرمايد: «إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنزِيرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللَّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ»؛ (خداوند [خوردن گوشت] مردار، خون، گوشت خوک و حیوانى که نام غیر خدا [به هنگام ذبح] بر آن گفته شود، حرام کرده است. ولى آن کس که ناچار شود، در صورتى که ستمکار و متجاوز نباشد، گناهى بر او نیست؛ زیرا خداوند آمرزنده مهربان است). در اين آيه حكم تحريم ميته به دليل «اضطرار» برداشته شده است.(8)
توضیح اینکه: حكم اولى در خصوص خوردن گوشتهاى حرام حرمت است. اين حكم ثابت و لا يتغير است و بر عهده هر مكلفى است كه در شرايط طبيعى به سر مى ‏برد. ولى در سالهاى قحطى و كمبود مواد غذايى به وجوب استفاده از اين گوشتها حكم مى ‏شود. اين حكم ثانوى است و در اين مورد مقيد است به اضطرار؛ يعنى استفاده از مواد غذايى حرام به قدر ضرورت و رفع اضطرار است؛ همين كه قحطى و كمبود پايان يافت مكلف به حكم اولى باز مى‏ گردد.
روشن است كه در اينجا هيچ حكمى تغيير نكرده و هر دو حكم اولى و ثانوى را شارع قرار داده است و اين دو حكم در ظرف خود ثابت هستند و تغيير شرايط مكلفان به معناى تغيير احكام نيست.(9)

تقیه عملی مبتنی بر «اضطرار» و تابع حکم ثانویه است:
«تقیه» - چه مسلتزم دروغ نباشد، چه مسلتزم دروغ باشد- عملی مبتنی بر «اضطرار» و تابع «حکم ثانوی» و موافق با «تکلیف» مکلّف است. در مقام تقیه، وظیفه مکلّف «تغییر» یافته و حکم خدا «موافق تقیه» قرار می گیرد. تکلیف جدید یک حکم ثانوی و جایگزین حکم اوّلى است. این حکم از قواعد فقهی مانند «نفى ضرر، نفى حرج، اضطرار و اکراه و...»، استفاده می شود. در تمام این حالات حکم جدید «وظیفه» به حساب مى ‏آید و هر مسلمانی باید رفتار خود را با این حکم تطبیق دهد.
خداوند در آیه 28 سوره آل عمران مى ‏فرمايد: «لَّا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَمَن يَفْعَلْ ذَٰلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْءٍ إِلَّا أَن تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً...»؛ (افراد با ایمان نباید به جاى مؤمنان، کافران را دوست و سرپرست خود انتخاب کنند؛ وهر کس چنین کند، هیچ رابطه اى با خدا ندارد؛ مگر این که از آنها تقیه کنید [و به جهت اهداف مهمترى با آنها پيوند دوستى بريزيد]...).(10)
همچنین داستان عمار ياسر و پدر و مادرش را تمام مفسران نقل كرده ‏اند كه هر سه گرفتار چنگال مشركان عرب شدند و آنها را وادار به برائت از پيامبر اسلام(صلى الله عليه و آله) كردند، پدر و مادر عمار خوددارى كرده و شهيد شدند، ولى عمار از روى تقيه مطابق ميل آنها سخن گفت و سپس گريه‏ كنان به خدمت پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله) رسيد. در اين هنگام آيه شريفه 106 سوره نحل نازل شد: «مَن كَفَرَ بِاللَّهِ مِن بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ وَلكِن مَّن شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِّنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ»؛ (کسانى که بعد از ایمانشان، به خدا کافر شوند [مجازات مى شوند]؛ بجز آنها که تحت فشار واقع شده اند در حالى که قلبشان با ایمان، آرام است. آرى، آنها که سینه خود را براى پذیرش کفر گشوده اند، غضب خدا بر آنهاست؛ و عذاب عظیمى در انتظارشان!).
پيغمبر اكرم(صلى الله عليه و آله) پدر و مادر عمار را جزء شهدا شمرد و اشك از چشمان عمار سترد و فرمود: «مالك! إن عادوا لك فعد لهم بما قلت»؛ (چيزى بر تو نيست، اگر باز تو را مجبور كردند تو نيز همان كلمات را تكرار كن)!(11)
فخر رازی در ذیل آیه فوق می ‌نويسد: «ظاهر الآية يدل أن التقية إنما تحل مع الكفار الغالبين؛ إلا أن مذهب الشافعي(رضي الله عنه) أن الحالة بين المسلمين إذا شاكلت الحالة بين المسلمين والمشركين حلت التقية محاماة على النفس»؛ (ظاهر آيه دلالت مي ‌كند كه تقيه فقط از كفار مشروع باشد؛ اما مذهب شافعي بر اين است كه اگر در ميان مسلمانان نيز همان حالتی كه ميان مسلمان و مشرك است، پيش بيايد، تقيه به خاطر حفظ جان جايز است).(12)
[ضمن اینکه حتی اگر «تقیه مسلزم دروغ باشد»، علاوه بر قواعد فقهی نفى ضرر، نفى حرج، اضطرار و اکراه]، به حکم قواعد فقهی دیگری مثل «اهم و مهم» و یا «دفع افسد به فاسد» و در مواردى استثنائی مثل اصلاح ذات البین، اغفال دشمن در میدان جنگ، دفع شرّ ظالمان، نجات جان و ناموس و... جایز است.
در موارد فوق راست گفتن كار غلطى است و هيچ عاقلى نمى‏ تواند بگويد در چنين موردى هم بايد راست گفت. اين يك قانون مسلم عقلى است كه هرگاه فساد چيزى از اصلاح آن بيشتر باشد، ما بايد از آن چيز بپرهيزيم. قوانين اسلامى نيز اين حكم عقلى را تأييد نموده و در چنين موارد استثنايى، از روى ضرورت دروغ گفتن را تجويز مى ‏كند.(13)
 [بنابر این] در جايى كه انسان مى‏ تواند با دروغ گفتن موجب نجات جان چند مسلمان بشود، نه تنها جايز بلكه واجب است.(14)

عمل امام باید منطبق با همه احکام اولی و ثانویه باشد:
عصمت امام از «علم الهی» او نشأت می گیرد و به معنای «عمل و پرهیز مبتنی بر آگاهیهای الهی» می باشد. شخص معصوم باید طبق همان علم و حکم الهی که مناسب هر مقامی است عمل کند؛ اگر امام در حالتی که لازم است تقیه کند، کاری غیر از آن را انجام دهد، عصمت او مخدوش خواهد شد. بر این اساس، در شرایط «اضطرار»، عمل درست عمل بر اساس «تقیه» است، نه خلاف آن. تقیه در این حالت - حتی اگر مستلزم دروغ باشد- با عصمت امامان ناسازگار نيست، بلكه عمل به يك «واجب شرعی» است.
بنابر عمل به همان وظیفه شرعی، حضرات ائمه معصومین(علیهم السلام) در شرایطی که برای شیعیان خود احساس خطر می‌کردند، از روی تقیه عمل کرده و جان آن‌ها را حفظ می‌کردند. ضمن اینکه آنان در مسائل «محدودى» تقیه کردند.

نتیجه اینکه:
در همه مصادیق تقیه دروغ گفته نمی شود. هر عمل و موضوعی مشمول دو نوع حکم «اولیه» و «ثانوی» است و «تقیه» دستوری «شرعی» و عملی مبتنی بر «اضطرار» و تابع «حکم ثانوی» است. عمل «امام» نیز باید منطبق با همه احکام اولی و ثانوی باشد؛ یعنی شخص معصوم باید طبق همان حکم الهی که مناسب هر مقامی است عمل کند. اگر امام در حالتی که لازم است تقیه کند، کاری غیر از آن را انجام دهد، عصمت او مخدوش خواهد شد.

Source:
1. قرآن کریم
2. الكافی، كلينى، محمد بن يعقوب‏، محقق / مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، دار الكتب الإسلامية، تهران‏، 1407هـ ق.
3. صحیح البخاری، البخاری، محمدبن اسماعیل، تحقیق: دیب البغا، مصطفی، بیروت، نشر ابن کثیر، 1987هـ ق، چاپ سوم.
4. الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، زمخشری، محمود، دارالكتاب العربی، بيروت، 1407هـ ق، چاپ سوم.
5. مفاتيح الغيب(تفسیر کبیر)، فخر رازی، فخرالدين ابوعبدالله محمد بن عمر، دار احياء التراث العربى، بيروت،1420هـ ق، چاپ سوم.
6. الصحيح من سيرة النبي الأعظم، عاملی، جعفر مرتضی، قم، دارالحدیث، 1385هــ ش.
7. دائرة المعارف فقه مقارن،‏ مکارم شیرازی، ناصر، تهيه و تنظيم: جمعى از فضلاء، مدرسه الامام على بن ابى طالب(ع)، قم‏، 1427هـ ق‏، چاپ اول‏.
8. شيعه پاسخ مى گويد، مکارم شیرازی، ناصر، مدرسه الامام على بن ابى طالب(ع)، قم، ‏1428هـ ق، چاپ هشتم.
9. پاسخ به پرسشهاى مذهبى‏، مکارم شیرازی، ناصر و سبحانی، جعفر، مدرسه الامام علی بن ابى طالب(ع)، قم‏، 1377هـ ش‏، چاپ اول.
10. اخلاق در قرآن‏، مكارم شيرازى، ناصر، تهيه و تنظيم: جمعى از فضلاء، مدرسه الامام على بن ابى طالب(ع)، قم، 1377هـ ش‏، چاپ اول.
11. زندگى در پرتو اخلاق‏، مكارم شيرازى، ناصر، ناشر: سرور، قم، 1386هـ ش‏، چاپ ششم.
12. استفتاءات جديد، مکارم شیرازی، ناصر، تهيه و تنظيم: ابوالقاسم عليان نژادى‏، مدرسه الامام على بن ابى طالب(ع)، قم‏، 1427هـ ق‏، چاپ دوم.
Peinevesht:
TarikheEnteshar: « 1396/11/02 »
CommentList
*TextComment
*PaymentSecurityCode http://makarem.ir
CountBazdid : 7567